اسرار و معارف
حج در كتاب خداوند
«ان اول بيت وُضع للناس للذى ببكة مباركا وهدى للعالمين. فيه آيات بيناتٌ مقامُ ابراهيم ومن دخله كان آمنا. وللّه على الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا. و من كفر فان اللّه غنى عن العالمين.»(1) «نخستين خانهاى كه براى عموم مردم پايه گذارى شده، همان خانهاى است كه در مكه قرار دارد، سر چشمه بركت و چراغ هدايت جهانيان است. در آن نشانههاى درخشان و مقام ابراهيم است و هركس در حريم آن وارد شود در امنيت است. براى خداست بر مردم، حج آن خانه. اين وظيفه واجب است بر كسى كه استطاعت پيمودن راه و رساندن خود به آن داشته باشد. و كسانى كه رو گردانند و كفر بورزند، بدانند كه خداوند از جهانيان بى نياز است.» اين سياره زمين كه امروز ما فرزندان آدم در آغوش گرم و پر محبت آن قرار گرفتهايم و از سرچشمههاى نعمت و ثروت بىپايان آن، كه در كوه و دشت و اعماق دريا و خلال هوا موجود است، بهره منديم، روزگارها بروى گذشت و حوادثى بر سرش آمد و مراحلى را پيمود و دورانهاى طوفانى را طى كرد تا بساط زندگى در آن گسترده شد و آماده پذيرايى انسان گرديد. پيش از آن كه انسان بر بساط زمين قدم نهد، سالهاى دراز، زمين فقط به سبزه و گل آراسته بود، آنگاه حيوانات با اندامها وشكلهاى مختلف، در آن پديد آمدند، پس از آن آدمى با قدى راست و فكرى جوّال و آرزوهاى نا محدود در زمين ظاهر شد، سالها بر آدمى گذشت كه هر فرد و دستهاى به تصرف زمين و توسعه قدرت خود و محدود نمودن ديگران سرگرم شدند و از آغاز و انجام خود و زمينى كه در آن مسكن گزيده و جهانى كه بر وى احاطه نموده غافل بودند، از افراد اجتماعات كوچك و از آن، اجتماعات بزرگ تشكيل شد. در ميان ملل، صاحبان فكر و نظر ظاهر شدند. در هر موضوعى، از مسائل زندگى، آرايى گرفتند و آرايى باطل نمودند. آخرين رأى برگزيده درباره آسمان و زمين اين شد كه افلاك با ستارگان ثابت و سيار خود بدور زمين مىگردند و زمين مركز ساكن و هسته عالم است، چون چنين است هميشه بوده و خواهد بود، نه تحوّلاتى بر اصل او وارد شده و نه تغييرى در وضع كلّى آن روى خواهد داد. مخلوقى است ابداعى و موجودى است ازلى و ابدى. آيات وحى كه در بيابان حجاز بر روح پاك پيمبر عربى تابيد و از زبان او به صورت آيات قرآن بر مردم تلاوت شد، از هر جهت انديشه مردمى را از محدوديت نجات داد و عقلهايى را به حركت آورد و چشم انداز انسان را باز نمود، از جمله بابيانات رسا و اشارات لطيف از آغاز و انجام زمين و آسمان و تحولات آن يادآورى نموده، در سوره نازعات پس از اشاره به دورانهاى گذشته زمين، مىگويد: «والأرض بعد ذلك دحاها»؛ «بعد از اين مراحل، زمين را گسترد و آماده زيست نمود.» در سوره شمس مىفرمايد: «والأرض و ما طحاها»؛ «سوگند بر زمين و آن قدرت و نيرويى كه آن را پرتاب كرد و دور گرداند و منبسط نمود.» (در المنجد آمده «طحا الشئ، بسط، مده، دفعه، بالكره رمى به».) كلمه «دحو الأرض» از زبان ائمه، بسيار شنيده مىشد، چنين روزى را يكى از حوادث بزرگ زمين و الطاف الهى مىشمردند. بنام اين روز كه يكدوره طولانى زمين است، روزى را در سال، كه 25 ذى العقده است، معين نمودند كه در آن روز به ياد لطف پروردگار عالم و براى شكر گزارى اين نعمت، مسلمانان جشنى بپا سازند و به عبادت و نماز بپردازند (البته اين سخنان در زمانى بود كه پدران كانت، لاپلاس، كوپرنيك و گاليله يا سرگرم پرستش بتها بودند يا كشيشها سر آنها را به بخشش گناه گرم كرده بودند و محيط آنها از نور علم خاموش بود و جز برق شمشير و نيزه ديده نمىشد.) در اينجا مقصود، دقت و بحث در اين مطالب علمى و توجه به آن از نظر قرآن و حديث نيست، فقط مىخواهيم شايد از اين راه به مطلبِ آيه برسيم. تا حال قدرى با كلمه «دحو الأرض» آشنا شديم، باز توضيح بيشترى از زبان اخبار درباره دحو الأرض مىشنويم: دحو الارض، از زير كعبه و از سرزمين مكه شروع شده، سرزمين مكه قطعه درخشان بود كه پيش از قطعههاى ديگر، از آب ظاهر شده مىدرخشيد. زمين مكه دو هزار سال پيش از قسمتهاى ديگر آفريده شد. فهم اين قطعهها نيز براى مسلمانان مشكل مىنمود و در سابق قبول آن جز از راه تعبد راه ديگرى نداشت، تا بنگريم قوانين طبيعت چه اندازه در فهم سخنان بزرگان به ما مساعدت مىنمايد، اگر در گذشته فهميدن تحوّلات زمين و دحو الأرض كه در قرآن به آن تصريح نموده، براى مانند ابن سينا و ديگر فلاسفه بزرگ اسلام مشكل بود و بايد براى ظاهر آيات تأويلات قائل شوند، امروز پس از پيدايش نظريهها، ديگر فهم اين مطالب براى عموم درس خواندهها آسان است. زمين گسترده شد. آيا يكمرتبه تمام قطعات گسترده (دحو) گرديد يا به تدريج پيش آمد؟ چون عموم سير و تحول اصولى خلقت، تدريجى است و قطعات زمين با هم متفاوتند، بايد به تدريج پيش آمده باشد. كدام قسمت از قسمتهاى مختلف را زودتر از قسمتهاى ديگر مىتوان قابل زيست و آماده بسط دانست؟ تأثير آفتاب از جهت جاذبه و حرارت، جاذبه و دافعه زمين در حال حركت وضعى و انتقالى، تكوين و تحولات قشره زمين و فشردگى و ظهور آن به صورت كوه، علل استعدادى است كه زمين را به صورت فعلى در آورده. تأثير آفتاب در قطعات استوائى زمين، شديد مىباشد و در اثر حركت وضعى، بر آمدگى آن قسمت بيشتر است، فشردگى پوسته زمين و ظهور كوهها در آن نواحى زودتر بوده، پس سر زمين كوهستانى مكه كه در حدود خط استوا است، از سرزمينهايى است كه شرايط انبساط و ظهور حيات در آن زودتر فراهم شده است. كعبه نخستين خانه
براى نزديك شده به مقصود آيه اول، پرسش ديگرى باقيست؛ چرا نخستين خانه و ساختمان روى زمين كعبه باشد؟ مقصود آيه اين نيست كه خانه و ساختمانى پيش از بنيان كعبه نبوده، مقصود اين است كه نخستين ساختمان براى عموم و به سود عموم، همان است كه در مكه پايه گذارى شده، هر ساختمانى كه به دست آدمى پايه گذارى شده، به سود فرد يا جمع يا ملتى و به زيان ديگران است. هر سازندهاى مىخواهد خود در محيط معين آزاد و ديگران محدود باشند. كشمكشها و جنگها، از همين جا شروع شده، هر دستهاى مىخواهد خود غير محدود و ديگران محدود باشند. اساس كاخهاى ارباب قدرت، اين است كه كاح نشينان دستشان از هر جهت باز و دست ديگران بسته باشد. و مدار آن بر منافع و سود مردم معين مىگردد. كاخهاى ساخته عموم بشر مىگويد: ملّتها قربانى ملتى و ملتى قربانى جمعى و جمعى قربانى فردى شود كه در كاخ قرار دارد. خانهاى كه بنام خدا و براى همه پايه گذارى شده، مىگويد: همه بايد تسليم حق باشند و حق براى عموم است. خداوند جا و مكان ندارد و محتاج به خانه و قطعه زمينى نيست. فرق خانهاى كه بنام خداست با ديگر خانهها اين است كه آنجاها اراده شخص حاكم و منافع فرد محور است، اينجا اراده حق حاكم و سود عموم محور است. در اينجا مركزيت اراده و حركات از خود پرستى به خدا پرستى بايد برگردد. خانه خدا آنجاست كه نام غير خدا روى آن نباشد و از نفوذ و اراده و تصرف مالكيت خلق بيرون رفته باشد تا آنجا را همگى خانه خود بدانند و از چشم خدا كه نسبت به همه يكسان است، يكديگر را بنگرند و با رشته رحمت حق، باهم بپيوندند و بنام بندگى خدا كه سرّ ذات و حقيقت انسان است، يكديگر را بشناسند. خانه كعبه نخستين خانه است كه بنام خدا و به سود عموم تأسيس گرديده و از روى آن هزاران خانه بنام دير و كليسا و مسجد، در شعاعهاى دور و نزديك شناخته شده كه همه بنام خداست در نخستين قطعه آماده شده و آباد زمين، بر پا گشته تا مالكيت خداوند وبهره بردارى و آزادى عموم خلق در تمام قطعاتى كه متدرجا آباد و گسترده شده، فراموش نشود، به ابراهيم خليل و يا قبل از او دستور داده شد، نخستين قطعه گسترده زمين بنام خدا بنا شود تا بشرى كه در اطراف زمين سبز مىشود و خود را در بالاى اين سفره پر از نعمت مىنگرد، حرص او را بر ندارد و صاحبان خانه و حق مهمانان ديگر را فراموش نكند و اشتباها خود را مالك و صاحب گمان ننمايد. متوجه اولين ساختمان نمونه و جاى مهر خدا باشد و همه قطعات زمين را با همان چشم بنگرد و اگر زمانها گذشت و آدميان غافل خود پرست، زمين را ملك خود دانستند و هر دسته براى قطعات آن خون يكديگر را ريختند و دست يكديگر را از استفاده بازداشته و موقعيت خود و صاحب خانه را فراموش نمودند، باشد كه از روى اين ساختمان و نخستين نمونه، روزى به موقعيت خود و زمين آشنا شوند و زمين مانند مسجد براى همه و بنام خدا گردد. پيامبر اكرم ـ ص ـ فرمود: «سراسر زمين براى من مسجد و طهور قرار داده شد» در روز فتح مكه، پس از آن كه خانه خدا را از نام و اثر غير خدا پاك نمود. و هر عنوان و افتخارى را زير پاى خود قرار داد و از ميان برد، فرمود: «براستى روزگار و زمانه دور زد و برگشت به هيأت نخستين روز كه خداوند، آسمانها و زمين را آفريد.» شايد بهترين تفسير براى اين سخن همين باشد كه روز آفرينش، جز نام خدا نامى در ميان نبود و خانه فقط بنام خدا برپا شد ولى دورههاى جاهليت و اوهام و خود پرستى خلق، پردهاى بر روى مقصود اولى آفرينش، زمين و ساختمان اين خانه كشيد و خانه خدا خانه افتخار عرب و قريش و وسيله مال و جاه و مركز بتها شد. رسول اكرم ـ ص ـ اين پردهها را برچيد و افتخار عرب بر عجم و قريش بر عرب را از ميان برد و بتها را سرنگون گردانيد، آنگاه جمله فوق را فرمود. از مقصود دور نشويم، تا اينجا به حسب اشاره آيه اول، در جستجوى نخستين ساختمان و مقصود از آن بوديم. صفت ديگر اين خانه «مبارك» است؛ يعنى مركز خير و بركات، خانهاى است كه نام خدا وحق و عدالت از آن به سراسر جهان رسيده و برپا شده. اين مسلّم است كه هر نوع خير و بركت در سايه حق و عدالت است. كعبه ثانى است كه ره گم نشود
صفت ديگر آن «هدًى للعالمين» است؛ يعنى مردم گمراه جهان و كاروان بشر را به هدف كمال خود كه شناختن حق و فدا كارى براى نجات خلق است و به محيط امنيت و عدالت و مدينه فاضله كه مطلوب فطرى و گم شده انسان است راهنمايى مىنمايد. پرچمى است بر نخستين بام كره زمين تا كاروان بشر راه را گم نكنند و خود را بر سايه عدالت و امنيت خدا برسانند؛ «غرض از كعبه، نشانى است كه ره گم نشود»، «فيه آيات بيّنات»، چشم خدا بين در آن سرزمين و خانه باز مىشود، آيات حق و صفات واراده خدا در آن آشكار و روشن ديده مىشود. در ساختمان و كوه و دشت آن، آثار پيامبران و سران اصلاح باقى است. در مناسك و آداب، در تاريخ پر حوادث آن، صفات و مقصود پروردگار هويداست. مقام ابراهيم
فكر ابراهيم در ميان توده مغرور و گمراه و عقايد و تقاليد پيچيده و در هم و عقول خفته براى شناسايى پديد آورنده آنها و زمين و حيات جاويدان قيام نمود و براى درهم شكستن بتها و ايستادن در برابر سيل بنيان كن اوهام عمومى و نجات خلق در آغاز جوانى يكتنه قيام نمود. روح فدا كارى او تا به آتش رفتن و قربانى نمودن فرزند ايستاد. تمام اين قيامهاى ابراهيم در قيام براى ساختن خانه كعبه كه نقش و انعكاس روح اوست ظاهر شد، پس كعبه و آداب آن، يكسره مقام ابراهيم است، (محلى كه بنام مقام ابراهيم است گويا رمزى از آنست). كعبه خانه «امن»
«و من دخله كان آمنا» محيط امنيت، آن محيطى است كه فاصلههاى قومى و نژادى و رنگ و لباس را از ميان مىبرد. خيال متجاوز را محدود و دست متعدى را مىبندد. جنبشهاى اختلاف انگيز را آرام مىسازد و همه را به يك حقيقت متوجه مىنمايد و به يك رنگ در مىآورد. از آغاز پايه گذارى و در قرون گذشته و دورههاى جاهليت و زمانهاى پر حوادث و خونين گذشته، اين ساختمان و محيط امنيت بوده. بر مستطيع است حج اين خانه
«و للّه على الناس...» چون در محيط اين خانه فقط نام خدا ظاهر و اراده او حاكم است، براى خدا و بيدار شدن روح حق پرستى و زنده شدن وجدان عدالتخواهى و حكومت اين روح بر ساير غرائز وهواهاى انسان بر هر مستطيعى حج اين خانه واجب است، تا براى يكبار هم شده در تمام عمر هركس خود را از محيط غوغاى شهوات و خود پرستى و نفع جويى و اختلافات كه صداى پيامبران و نداى وجدان و دعوت خدا را دور و كم اثر نموده بيرون آيد و تغيير محيط دهد و هر كس كفر ورزيد و اين دعوت را نپذيرفت، بداند كه خداوند بى نياز است و اين بشر است كه در تقويت و حفظ بنيه مادى و معنوى خود و در هر چيز سراسر احتياج است. «واذ بوأنا لابراهيم مكان البيت ان لا تشرك بى شيئا، وطهر بيتى للطائفين والقائمين والركّع السجود،
و أذّن في الناس بالحج يأتوك رجالا و على كل ضامر،
يأتين من كل فجٍ عميق،
ليشهدوا منافع لهم ويذكروا اسم اللّه فى ايام معلومات...»(2) «آنگاه كه براى ابراهيم، پس از جستجو و تحير، مكان خانه را انتخاب نموديم (يابه وى نموديم) تا به من هيچگونه شرك روا ندارى،
و خانه من را براى طواف كننده و قائمين وركوع كنندگان سجده كننده، يكسر پاك سازى، و در ميان مردم به حج اعلام نما، پياده و سواره بر حيوان لاغر و از هر راه دور و عميقى به سوى تو مىآيند،
تا سودهاى خود را بنگرند و نام خداوند را در روزهاى معلوم به زبان آرند...» از مضمون آيه چنين بر مىآيد كه ابراهيم خليل براى انتخاب نمودن و يافتن مكان ساختن خانه خدا، چندى در تكاپو بوده، كلمه «بَوَّأ» تحير و تكاپو و جستجو و در نتيجه انتخاب را مىرساند. بايد محيط و سر زمينى كه چنين مؤسسهاى در آن قرار مىگيرد، از همه خيالات و اوهام و سياستها و شهوات بشر دور و پاك باشد. ابراهيم خليل در شهر بابل و سواحل خرم و آباد فرات و دجله پا به دنيا گذارد، اين شهر از مراكز ريشه دار تمدن دنيا بوده، در آن سدها معابد و هياكل و مدارس كهانت و ستاره شناسى برپا بود، در اين شهر كاهنان افسونگر و بتان جواهر پيكر و پادشاهان خود سر، هر يك به نحوى با خيالات مردم بازى مىكردند و براى هر يك از اين دستگاهها قوانين و دستورات و مقرارتى بوده. نمرود يكى از پادشاهان بابل است كه در زمان ظهور ابراهيم بر مردم پادشاهى يا خدايى مىكرد و به وسيله همان مقررات و قوانين مردم را به زنجير عبوديت خود كشيده و كوچكترين رابطه خلق را با خدا بريده بود. در اين محيط تاريك و همزا كه ستارهاى از هدايت و حق پرستى نمىدرخشيد، ابراهيم چشم گشود و ماوراء پرده اوهام و شرك عمومى، پديد آرنده زمين و آسمان و گرداننده اختران را شناخت. روى فكر خود را از مردم و جهان به سوى وى گردانيد. خود و اراده خود را يكسره تسليم او كردو مانند جمله موجودات، مدار حركت خود را مشيّت ازلى گردانيد. بر خلاف اوهام متراكم عمومى قيام نمود و بتهاى منصوب درهياكل را با تبر خرد كرد و با بتهاى ريشه دارى كه در معبد افكار جاى گرفته بودند، با منطق روشن فطرى جهاد نمود و براى نجات خلق تا حد سوختن فدا كارى كرد وبراى اجراى امر حق تا حد قربانى نمودن فرزند به دست خود، آماده شد. ابراهيم پس از گذراندن مراحل امتحانات فكرى و عملى به منصب امامت و پيشروى نائل شد. بايد سرّ امامت و پيشرو ابراهيم و مراحل فكرى و نقشه عمل وى در زمين براى هميشه مستقر گردد. و حقيقت وجود او كه ميزان كمال آدميت است، باقى بماند. ابراهيم مأمور شد كه آنچه با فكر نورانى خود دريافته و در عمل بطور كامل ظاهر شده در قطعهاى از زمين مستقر گرداند. بايد محيط مناسبى بجويد، مراكز تمدن ريشهدار بابل و مصر و آشور و شام، محيط مناسبى نبود كه فكر ابراهيم براى هميشه در آن مستقر شود. تمدنهايى كه محصول خيالات بشر است، مجموعهاى است از قوانين و رسوم كه به نفع فرد يا جمعيتى وضع و رايج شده و نتيجهاى است از معلومات ناقص كه حجاب آزادى فكر گشته و تجسّمى است از شهوات و گمراهيها. ريشه درخت كهنه تمدن در اعماق ظلمت اوهام محكم شده، شاخ و برگ آن، با صورتهاى مختلف زمان، بر تودهها سايه افكند و مردم را از مشاهده نور آسمان و اختران درخشان و ماوراء جهان بازداشته، شكوفه اين درخت كهن پيوسته به ظلم و گناه و ميوه آن تيره بختى بشر است. كاخهاى حكمفرمايى در سايه اين تمدنها برپا گرديد براى عبوديت و شكستن قواى بشر. كلّ ساختمانهاى با شكوه آن، از خون تيره بختان خمير شده و هندسه زيبا و دقيقش بر جمجمه محرومان قرار گرفته، فضاى آن را دود گناه و شهوات و ظلم تيره نموده و سرزمينهاى سبز و خرم و دامنه كوه و دشت آن را آثار عيش و نوش وجنايات هوسبازان و فرمانروايان و اشراف زادگان آلوده ساخته. مردمى كه در سايه اين تمدنها به سر مىبرند، تيره بختانى هستند كه به غلهاى عادات ميراثى و زنجير قوانين بشرى گرفتار و به آن دلخوش و سر مستند، چنان در تاريكى اوهام گرفتارند كه دوست و دشمن را نمىشناسند، دست كسانى كه زنجيرهاى اوهام و بندگى را به صورت قوانين و آداب به گردنشان افكندهاند، مىبوسند، و دست غل شكننده و زنجير پاره كنندگان را قطع مىكنند، بر سر نمرود و فرعون كه آتش به فكر و جان و هستى آنها زده، تاج خدايى مىگذارند، ابراهيم آزاد كننده را به آتش مىكشند، بيماران رنجورىاند كه در بستر هزاران آلودگى دست و پا مىزنند و به روى طبيب مهربان پنجه مىاندازند و گلوى معالج را مىفشارند، چون طبيب و مصلح خود را خفه كردند بالاى قبرش بنايى مىسازند، و مىگويند مصلح عظيم الشأن و طبيب حاذقى بوده و بتدريج او را بمرتبه خدايى مىرسانند و در برابر قبرش سجده مىكنند. در غوغاى چنين اجتماعات، گوشها كر و چشمها كور و دلها در قفس سينهها مرده است، چشمى نيست تا حقى را بنگرد، گوشى نيست تا نداى مصلحين را بشنود، دلى نيست تا خير و مصلحت را بفهمد و بپذيرد، مردان اصلاح از رنج و فداكارى خود جز ميوه يأس، بهرهاى ندارند و جز روحى خسته و دلى آزرده با خود به گور نمىبرند. ابراهيم بزرگ بايد براى تأسيس مدرسه حق پرستى و آزادى، به امر خداوند محلّى را بجويد كه از همه اين آلودگىها پاك باشد، از دست رس تمدنها و افكار و اوهام و كشمكشها وسياستها و حكومتها و تهييج شهوات دور باشد. دست تقدير خداوند او را از شهرها و مراكز تمدن ريشه دار عبور داد و از بابل و شام و مصر و از بيابانهاى وسيع و دشتهاى سبز و خرم گذراند و با چشم حق بينى، اين سرزمينها و شهرها را مطالعه كرد. هيچ يك را لايق تأسيس خانه خدا نديد. در ميان بيابان شنزار حجاز و در وسط بيابان ريگ و سنگلاخ دور از هر تمدن و كاخ و در عمق درهاى كه سلسله حصار كوهها آن را احاطه نموده، مكان مناسب را يافت. قطعهاى را يافت كه پيش از پيدايش قطعات ديگر و وجود انسان، مانند لؤلؤ مىدرخشيد، پيش از آن كه مردم يكديگر را به عبوديت خود آرند و در راه ظلم و ستم غوغا روى زمين راه اندازند، اوّلين تابش نور حيات بر آنجا بود، سالهاى دراز، نور بر آن مىتافت و نسيم بر درياها مىوزيد فرشتگان بر اطراف زمين بال مىزدند و روح حق و اراده خدا بر زمين حكومت داشت. در حقيقت نخستين نقطه استقرار، عرش پروردگار بود. در روايات وارد است كه آدم و حوّا، پس از آن كه موقعيت نخستين خود را از دست دادند و در زمين هبوط نمودند، وسيله رسيدن به بهشت و برگشت به طرف حق و پذيرش توبه را در آن سرزمين يافتند، و در آن سرزمين به طواف و سعى مشغول شدند و پايه آن را آن پدر و مادر بزرگوار نهادند، در طوفان نوح از ميان رفت و ابراهيم مأمور يافتن همان مكان شد. خلاصه مكانى را يافت كه بشر را از آلودگىها و هوسها و تاريكيهاى اجتماعات بالا مىآورد و به اسرار نخستين خلقت و عرش خداوند نزديك مىگرداند. چند جملهاى هم از امير الموءمنين على ـ ع ـ درباره انتخاب مكان خانه خدا و اسرار آن بشنويد؛ آن حضرت در قسمتى از خطبه مفصل «قاصعه» بدين مضمون مىگويد: «آيا نمىنگريد: چگونه خداوند سبحان از آغاز جهان و زمان آدم ـ ع ـ آخرين مردم را در معرض آزمايش آورده، به وسيله سنگهاى روى هم چيدهاى كه سود و زيانى از آن بر نمىآيد و گوش و چشمى كه بشنود و بنگرد ندارد، آن را بيت حرام خود و وسيله قيام خلق قرار داده، در سرزمين سخت سنگستانى و كمترين تپههاى حاصلخيز خاكى، و تنگترين درهها و دامنههاى كوهستانى، در دل سلسله كوههاى ناهموار، و ريگستان نرم و بى قرار، در بيابانهايى كه جز چشمهها و چاههاى خشگ و كم آب و دهكدههاى پراكنده كم حاصل كه بهرهاى از آن به دست نمىآيد و حيوان نافعى پرورش نمىيابد برپا ساخته، آنگاه آدم و فرزندانش را وادار كرد كه روى خود را به سوى آن گردانند و در برابر آن خضوع نمايند. اين خانه مركز رفت و آمد رهروان خدا جو و سر منزل كوچهاى لبيك گو گرديد، دلهايى كه ثمرات ايمان و معرفت بار مىآورند و به هواى آن مىپرند، از بيابانهاى دور و دراز و صحراهاى خشك و باز و از دل درّهها و پيچاپيچ عمق جادهها و سواحل منقطع درياها به سوى آن كوى مىروند، تا چون به آستانه آن نزديك شدند، كتفهاى خود را براى اظهار فروتنى در برابر آن، به حركت آرند، و بانك تهليل و تلبيه را بلند سازند، ژوليده و غبار آلود بر پاهاى بى قرار شتابان و حيران به اين سو و آن سو روند، در حالى كه جامههاى گوناگون را پشت سر انداخته و موى سر و روى خود را رها كرده و چهره نيكوى خود را دگرگون ساخته. شگفتا! ابتلايى است بس بزرگ، امتحانى است بس دشوار، آزمايشى است آشكار، آخرين وسيله تصفيه نفس و انقلاب درون است، خداوند اين خانه و اعمال آن را سبب رسيدن به رحمت و راه يافتن به سوى جنّت خود گردانيد.
خداوند سبحان مىتوانست بيت الحرام و مشاعر عظامش را در سرزمين خرم و در ميان باغستانها و نهرهاى جارى قرار دهد. مىتوانست آن را در قطعهاى از زمين برپا سازد كه درختهاى سبز و شاخههاى رنگارنگش سر بهم كرده و ميوههاى گوناگونش به زمين نزديك شده و كاخهاى با شكوهش در آغوش هم قرار گرفته، و ساختمانهاى آن بهم پيوسته باشد، در دشتهايى كه مزارع گندم و حبوباتش چشم ربايد و مرغزارهاى سر سبزش نشاط انگيزد، در دامنههاى با طراوت و چشمهسارهاى جوشان و جادههاى آباد، اگر خداوند خانه خود را در اينگونه سرزمينها تأسيس مىنمود، ارزش عمل و نتيجه كوشش به حسب سبكى امتحان ناچيز و كم مىگرديد و مقصود نهايى به دست نمىآمد. اگر سنگهاى بنا و ديوار و نماى آن از زمرد سبز و ياقوت سرخ و بلورهاى نور افشان ساخته و پرداخته شده بود، به آسانى شكوك در قلوب ره مىيافتند و به سرعت در درون دل رخنه مىنمودند و پايدارى در برابر وسوسههاى شيطان ضعيف مىگرديد، و قدرت مجاهده و ارزش آن كاسته مىشد و مقاومت حق و زد و خورد آن با باطل از ميان مىرفت (حكومت قلوب به دست شكوك و شبهات مىگرديد). خداوند حكيم است كه بندگان را به وسيله ابتلاى به شدايد در معرض آزمايش مىآورد و به انواع مجاهده، آنان را به بندگى واميدارد و با سختىهاى گوناگون امتحان مىنمايد، باشد كه طغيان و خود سرى از دلها برود، فروتنى و تسليم در برابر حق در نفوس جايگيرد. خداوند اين امتحانات و شدايد را درهاى گشوده به فضل خود و راههاى آسان به عفو و مغفرت خود مىگرداند.» از آنچه درباره انتخاب مكان بيت بيان شد، مطالب جملههاى بعد آيه و ربط آنها با جمله اول «بوّأنا» معلوم مىشود، گويا اين جملهها شرح و تفسيرى است براى «بوّأنا» نه آن كه مطلب و دستور جدايى باشد. به اين جهت با «واو» عطف بيان نشده و با «ان» تفسيرى آغاز گرديد؛ يعنى انتخاب مكان از اين جهت است كه : «لا تشرك بى شيا». واضح است كه ابراهيم با آن همه فداكارى براى توحيد و مبارزه با شرك، حال كه مىخواهد خانه توحيد بسازد، ممكن نيست هيچگونه گونه شرك آورد، اين سفارش شرح همان انتخاب مكان است كه بايد از محيطها و شهرهايى كه مردم را آلوده مىسازد، بر كنار باشد و ابراهيم بانى در تأسيس اين بنا نتواند گوشه نظرى به غير خدا داشته باشد و براى خود و ذرّيهاش سود مادى بخواهد، و نيز بايد از محيط تجارت و عمران عمومى هم بر كنار باشد، «وطهرّ بيتى للطائفين والقائمين» اين قسمت از آيه كريمه نيز شرح انتخاب مكان و تكميل آن است؛ يعنى خانه در سرزمين و محيطى باشد كه در آن كشش و جاذبههاى متضاد نباشد، يا ضعيف باشد تا شخص بتواند سبك و آسان در اطراف خانه يا محور اراده خدا طواف كند و محيطى باشد كه احتياجات و عادات عقل و همت را براى قيام به شعور عمومى و انجام وظيفه از پا در نياورد و شخص آزادانه براى حق قيام نمايد. در آن بارگاه قامت راست انسانى جز در برابر فرمان حق خم نشود (الركّع) و پيشانى باز آدمى جز در آستانه او سائيده نگردد (السجود). «و اذن فى الناس...» چنين مكانى و سرزمينى بايد مركز پخش صداى پيامبران باشد تا در پيچ و خم قرون و بيابانهاى نشيب و فراز تاريخ و گوشه و كنار معموره زمين اين صدا بپيچد و پيوسته در دل درّهها و در سينه كوهها منعكس شود. در اين ميان گوشهاى شنوا بشنود و مغزهاى گيرنده و متناسب با آن امواج، آن را بگيرد و در پى صوت و دعوت صاحب آن مشتاقانه سواره و پياده، نفس زنان، لبيك گويان برود تا از نزديك صداى او را بشنود و به رموز دعوت پى برد، و شبح نورانى صاحبان ندا را بنگرد و با چشم باز سرمايهها و سودهاى حقيقى را مشاهده كند و راه صرف را تشخيص دهد. در محيطهايى كه غوغاى آز و طمع و خود پرستى و نعره شهوات، فضاى آن را پر كرده و پيوسته جمجمهها پر است از صداهاى گوناگون و اعصاب و مغز انديشه و ضبط را از دست داده، نه صداى حقى شنيده مىشود، نه سرمايههاى معنوى و مادى درست مشخص مىگردد و نه سود و زيان زندگى به حساب مىآيد؛ «وليشهدوا منافع لهم....»
1 ـ آل عمران : 91، 92 و 93. 2 ـ حج : 28 ، 29 و 30