حج در کتاب خداوند (1) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حج در کتاب خداوند (1) - نسخه متنی

محمد علوی مقدم

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حج كه صورت و نمودار مشهود اجتماع خدايي و اسلامي است،

حج كه اجتماعي است با قصد و جاذبه الهي،

حج كه با فكر و زبان و لباس متحد، انسان ها را به سوي هدفي برتر پيش مي برد و امتيازات مادي را از ميان بر مي دارد،

حج كه با شكوه ترين عباداتي است كه مسلمانان به جا مي آورند،

حج كه نمونه بارز مساوات و برابري طبقات مختلف مي باشد،

حج كه بزرگترين مظهر وحدت و يگانگي مسلمانان است،

حج كه وسيله تحكيم روابط ميان مسلمانان جهان است،

حج كه مي تواند بزرگترين كنگره سالانه اسلامي باشد و بسياري از دشواري هاي مسلمانان را برطرف كند و ... در لغت قصد و آهنگ كردن است.

و به قول راغب اصفهاني1 «اصل الحجّ: القصد للزيّارة » .

قال الشّاعر:«يحجّون البيت الزبرقان المُعَصْفَرا».

و در اصطلاح فقها:«الحجّ قصدالبَيْتِ لِلتّقرّب الي الله تعالي بأفعال مخصوصة في اماكن مخصوصة » ; «حج زيارت كعبه با اعمال مخصوص در مكان هاي مخصوص است».

و يا به قول سيد شريف جرجاني2: «و في الشّرع قصد بيت الله تعالي بصفة مخصوصة في وقت مخصوصة بشرائط مخصوصة » .

در فقه اسلامي، حج به مجموعه اي از اعمال كه در مكّه و اطراف آن به جا مي آورند و اقدام بدان، در صورت وجود استطاعت مالي و صحّت مزاج و امنيّت، بر هر شخص بالغ و عاقل و مكلّف، در تمام عمر يك بار واجب است، اطلاق مي گردد.

البتّه حجّ منقسم است به: «تمتّع»، «قران» و «افراد»، كه براي آگاهي بيشتر از اعمال و اقسام حج و امور متعلّق به آن; از احرام، طواف، سعي ميان صفا و مروه، رمي جمرات، قرباني و استلام حجر، به كتبي كه در بيان آداب و اعمال و مراسم حج نوشته اند و به «مناسك حجّ» نامبردار است، مراجعه شود.

هدف اصلي اين نوشته، بحث لفظي نيست كه مثلاً بگوييم:

«حجّ فلاناً يحجّه حجّاً3 قَصَدَهُ»، كه به فتح «حاء» قصد كردن و يا مثلاً «حجّ زيدٌ عمراً» يعني غلبه بالحجّة: و مثلا حاجّهُ يعني خاصمه. واحتجّ الرجل يعني أتي بالحجة. استحج يعني طلب الحجّة . الحاجّ يعني من زار البيت الحرام . و جمع آن حجّاج و حجيج است.

و هدف آن نيست كه گفته شود: تاريخ مكه به سال هاي 1892 قبل از ميلاد مي رسد كه ابراهيم با فرزندش (اسماعيل) و مادر او (هاجر) به آن وادي غير ذي زرع هجرت كردند.4

و نيز هدف آن نيست كه به الفاظ پرداخته شود و نتيجه فداي مقدّمات شود و مطالب اساسي گفته نشود و... بلكه مي خواهم، ضمن بررسي آيات قرآني، هدف اساسي حجّ و اين كنگره بزرگ و اين مجتمع اسلامي جهاني به دقّت بررسي شود.

فوايد سياسي و اجتماعي و تاريخي حجّ، چيزي نيست كه بر كسي پوشيده باشد ولي بايد دانست كه سفر به سوي خانه خدا; يعني سير الي الله و حرمت به سوي صاحب خانه و نه به خانه. در واقع حج سير وجودي انسان است به سوي خدا، اين است كه بايد توجّه حاجّ به آن مقصد عالي باشد تا آن گاه كه به ميقات مي رسد و لباس احرام مي پوشد، درك كند كه از خود، بيرون آمده و ترك تعيّنات و تعلّقات كند، تا در نتيجه آرامش دروني احساس كند و اگر ترك علايق نكند، نتواند به حرم امن درآيد«وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً» .

حجّ رونده بايد سالك الي الله باشد; يعني از منازل شهوات و مشتهيات نفساني و لذّات جسماني عبور كند و از لباس صفات بشري خود را منخلع سازد و تعيّنات خودي را كنار بگذارد و پرده هاي پندار را بدرد و به قول شيخ محمود شبستري5




  • مسافر آن بود كو بگذرد زود
    ز خود صافي شود چون آتش از دود



  • ز خود صافي شود چون آتش از دود
    ز خود صافي شود چون آتش از دود



حاجّ (= حجّ رونده) اگر تربيت روحاني نيابد و نفس او مهذّب نشود، بايد گفت: مصداق شعر ناصر خسرو واقع شده كه گفته است:




  • رفته و مكّه ديده و آمده بـاز
    محنت بــاديــه خــريــده بــه سيـم



  • محنت بــاديــه خــريــده بــه سيـم
    محنت بــاديــه خــريــده بــه سيـم



شايد بتوان گفت: قرباني كردن، خود رمزي است براي كشتن نفس امّاره و از بين بردن انانيّت و تعبير حضرت صادق(عليه السلام) هم كه گفته است:6 «و اذبح حنجرة الهوي والطمع عند الذبيحة »7 اشارتي به همين معنا است.

در حجّ، آدمي بايد از همه علقه ها رها شود; زيرا در حجّ آدمي قصد و آهنگ خانه خدا مي كند; يعني در واقع بايد از خانه خويش و از كالبد تن و از جسم خاكي مادّي به سوي ملكوت اعلي برود و به سوي خدا رجعت كند.

اگر معني و مفهوم واقعي حجّ بخوبي درك شود، معناي اسلام درك شده است. بي جهت نبود كه امام علي(عليه السلام) در آخرين ساعات عمر، در وصيّت خويش گفته بود.8

«والله الله في بيت ربّكم لا تخلّوه ما بقيتم فانّه اِن ترك لم تُناظَرُوا»

«شما را به خدا قسم، تا زنده ايد و جان در تن داريد، از خانه خدا، دست نكشيد و آن خانه را از حج گـزاران خالي نگـذاريد، كه اگر زيارت آن خانه ترك شد موجوديّت شما به خطر خواهد افتاد.»9

كعبه يك مجمع ديني است، براي ايجاد وحدت; يعني در اين مركز بزرگ، بايد اختلافات حل شود و اين مركز بايد مرجع رفع اختلافات باشد.

اين مجمع ديني، كه خدا براي آن احترام خاصّي قائل شده و«جَعَلَ اللهُ الْكَعْبَةَ البَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنّاسِ...»10، به شخص خاصّي تعلق ندارد، از آن دولت مخصوصي نيست، كسي جز خدا مالك آن نمي باشد و متعلّق به همه مردم است.

«... جَعَلْناهُ لِلنّاسِ سَواءً الْعاكِفُ فِيهِ وَالْبادِ...»11 همه مردم در آن خانه حق دارند و هيچ كس حق ندارد كه ديگري را مانع شود; زيرا اين خانه«... مَثابَةً لِلنّاسِ وَ أمْناً...»12 است.

مسلمان ها بايد از اين مجمع سالانه كه فرصت بسيار مناسبي است، براي ايجاد روابط دوستي و برادري، حدّ اكثر استفاده را ببرند و اهداف مشترك توجيه شود و معارف مبادله گردد و روابط مختلف فرهنگي و تجاري، ايجاد گردد.

حجّ، درس برادري و برابري به انسان ها مي آموزد; يعني همان طوري كه، همه مردم ـ از رييس جمهور و كشاورز ساده ـ وقتي به كعبه مي روند، لباس يكسان مي پوشند.

طبق يك برنامه حركت مي كنند و در نتيجه، امتيازات از ميان مي رود. بايد در شؤون زندگي اجتماعي هم اين برابري وجود داشته باشد و امتيازات نادرست از ميان برود; زيرا به قول سيد قطب:13 اسلام خواسته است كه با اين جامه ندوخته احرام، كه همگان مي پوشند، امتياز فردي و قبيله اي و جنسي را از ميان بردارد و به قريش كه در جاهليّت براي خود امتيازي قائل بود و در مراسم حجّ با ديگران در عرفات توقّف نمي كرد و با ديگران مراجعت نمي كرد، دستور داد:

« ثُمَّ أفِيضُوا مِنْ حَيثُ أفاضَ النّاسُ...»14 با اين دستور به طايفه قريش كه به نسب خود مي باليد و با مردم در عرفات به يك جا نمي ماند و هنگام پراكنده شدن مردم و كوچ كردن آنها، كوچ نمي كرد و به امتياز طبقاتي خويش مي نازيد، فهماند و گفت: عادات ناپسند جاهلي و آداب نادرست را از خود دور كنيد و از اين كارهاي ناروا بركنار باشيد و از خدا آمرزش بخواهيد كه خدا آمرزنده مهربان است;«... وَاسْتَغْفِرُوا اللهَ اِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ»15

اين كه، حج گزار بايد در حال احرام، از جدال و مناقشه تند و نظاير اين ها، بپرهيزد و از زن و زيور، دوري گزيند، به انسان مي فهماند كه در حرم خدا بايد خود را خالص كند. براي خدا باشد. دل ها بايد به هم نزديك و نزديك شود و دريابد كه آن چه سبب وحدت آنان شده و اين وحدت را در آنان فراهم آورده و نيرومندي در اين انسان ها ايجاد كرده، اسلام است.

اسلام است كه انسان ها را به يكديگر مرتبط ساخته. اسلام است كه در انسان ها برابري ايجاد كرده. اسلام است كه مي گويد: در شؤون زندگي اجتماعي بايد اين برابري وجود داشته باشد و امتيازات نادرست از ميان برود.

بحث در باره اسلام و مزاياي اين دين آسماني نيست و هدف اصلي اين نوشته نه اين است كه در باره مناسك و آداب حجّ بحث كند، بلكه هدف اصلي اين است كه: بفهميم، كلمه «حجّ» كه ده بار16 در قرآن مجيد آمده و در هر مورد به يكي از احكام و امور مربوط به اين دستور اشاره شده، در آيات مختلف چگونه است و به عبارت ديگر در باره آيات مربوط به حجّ سخن گفته شود و در اطراف آن آيات بحث شود.

البتّه در قرآن مجيد، نام سوره بيست و دوم كه 78 آيه دارد و جز آيات 52، 53، 54 و 55 كه در ميان مكّه و مدينه نازل شده و بقيه آيات مدني17 است، سوره اي به اسم سوره حجّ هست ولي مباحث مربوط به حجّ در ديگر سوره هاي قرآني نيز وجود دارد و محمد العربي العزوزي نويسنده لبناني در كتاب خود، مباحث مربوط به حجّ در قرآن مجيد را جمع آوري كرده و آيات مربوط به هر مبحث را مشخّص كرده است.18

/ 12