1. بعد معنوى و عرفانى حج - ابعاد حج در قرآن (1) نسخه متنی

This is a Digital Library

With over 100,000 free electronic resource in Persian, Arabic and English

ابعاد حج در قرآن (1) - نسخه متنی

ناصر شکریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

1. بعد معنوى و عرفانى حج

عبادات كه به عنوان هدف آفرينش انسان (1) تعيين شده است اسرارى دارد
كه اين سرار غير از آداب و احكام ظاهرى عبادات مى‏باشد. نوعا عبادات و فرائض الهى
با اختلاف درجات فراوانى كه نسبت‏به هم دارند، براى تقويت‏بعد روحانى و نفسانى و در
جهت‏سير و سلوك انسان وضع شده تا از عوالم جسمانى به عوالم روحانى تكامل يابند و به
مقام قرب الهى برسند. چنان‏كه مرحوم آقاميرزا جواد ملكى تبريزى عارف بزرگ در اين
زمينه فرموده است:

«مقصود اصلى از تشريع حج و سائر عبادات، تقويت‏بعد روحانى انسان است و تكاليف و
فرائض الهى از نظر خاصيت اثرگذارى در روح و جان انسان مختلفند. بعضى اثر تطهير و
تخليه را دارند كه ظلمت را از فضاى روح و جان بشر دور مى‏كند و بعضى ديگر موجب
تحليه و تزيين جان و وسيله جلب نورانيت مى‏گردد. و دسته ديگر، جامع هر دو اثر
(تخليه و تحليه) هستند و حج از اين دسته سوم است. زيرا حج‏يك معجون الهى است كه
جميع امراض قلوب مثل بخل و استكبار و تنبلى و. . . را كه مانع نورانيت قلب‏ها
هستند، علاج مى‏كند. (2)
بنابراين و با توجه به مطلب فوق، حج از ميان عبادات و فرائض الهى، جامع هر نوع
آثار و فوايد و اسرارى است كه در عبادات ديگر وجود دارد. چنان‏كه مرحوم علامه
طباطبائى در اين مورد مى‏فرمايد: وقتى كه سرگذشت ابراهيم، آن‏چنان كه در قرآن بيان
شده را، به دقت مطالعه كنيم مى‏يابيم كه اين جريان يك دوره كاملى از سير عبوديت و
بندگى خدا و به اصطلاح يك سير و سلوك معنوى است كه بنده از موطن خود تا قرب الهى را
مى‏پيمايد و با پشت‏سرانداختن زخارف دنيا و لذائذ و آرزوهاى مادى و جاه و مقام و
خلاصى از وسوسه‏هاى شيطانى به مقام قرب الهى دست مى‏يابد.

اين وقايع و اعمال و نسك حج گرچه به ظاهر از هم جدا هستند، اما مطالعه دقيق آن
نشانگر دقايق آداب سير طلب و حضور مراسم حب و عشق و اخلاص و بالاخره بيرون آمدن از
مقامات دانيه و پيوستن به مقامات عاليه است كه هرچه بيش‏تر
در آن‏وقت‏شود حقائق تازه‏تر و نكات لطيف‏تر عايد انسان مى‏گردد. (3)

از اين‏رو خداوند متعال هم براى فراهم‏شدن اين سير بندگى و رسيدن به مقام قرب و
حضور الهى و زيارت كعبه حقيقى، به حضرت ابراهيم خليل‏الرحمن و اسماعيل ذبيح‏الله
ماموريت دادند كه حريم خانه‏اش را از هر چيزى كه مانع اين سير و سلوك معنوى باشد،
پاكسازى نمايند (4) تا زائران الهى در خانه‏اش صرفا به او بينديشند و
دور او طواف نمايند و از ظلمت ماسوى الله رهايى يابند تا بتوانند در خانه عشق مهمان
او شوند و آماده ملاقات با يگانه معبود عالم هستى گردند. چنان‏كه همين اموريت‏با
همين هدف در سوره حج‏به گونه‏اى روشن‏تر و دقيق‏تر بيان شده است:

قرآن در اين زمينه مى‏فرمايد:

به خاطر بياور زمانى را كه محل خانه كعبه را براى ابراهيم آماده ساختيم و به
ابراهيم گفتيم كه اين خانه را كانون توحيد كن و چيزى را شريك من قرار مده و خانه‏ام
را براى طواف‏كنندگان و قيام‏كنندگان و ركوع‏كنندگان و سجده‏گزاران پاك گردان.

«واذا بوانا لابراهيم مكان البيت ان لا تشرك بى شيئا و طهر بيتى للطائفين و
العاكفين و الركع السجود. » (5)
با توجه به تفسير بودن (ان) براى (تبوئة) ، (6) به خوبى استفاده
مى‏شود كه هدف از تبوئة ابراهيم در كنار خانه خدا، دو چيز است كه جامع هر دو اين
است كه اين مكان مقدس مركز عبادت خدا قرار گيرد و هيچ چيز ديگر شريك خداوند قرار
داده نشود. لذا و براى تحقق اين هدف مقدس، به ابراهيم خليل‏الرحمن دو ماموريت داده
شد: 1. "ان لا تشرك بى شيئا" 2. طهر بيتى للطائفين" - يعنى اى ابراهيم مقصود از
جاى‏دادن تو در اين‏جا سكنى گزيدن نيست‏بلكه، نه تنها خودت نبايد هيچ‏گونه شريكى
براى من قرار بدهى - چه شرك خفى و چه شرك جلى - چه اين‏كه نكره در سياق نهى مفيد
عموم است «لاتشرك بى شيئا» ; بلكه بايد ساحت قدس كعبه را از هرچه كه شائبه شرك
مى‏رود پاكسازى نمائى تا ديگران در اين مكان فقط مرا عبادت كنند و به هيچ ديگر
نينديشند. اين مطلب با عنايت‏به صدر آيه و تناسب كلمه و موضوع كه تطهير كعبه براى
امور عبادى نظير طواف و عكوف و قيام و نماز مى‏باشد به خوبى فهميده مى‏شود. مؤيد
اين مطلب روايتى است از امام صادق‏عليه السلام كه در تفسير آيه فرموده است. علاوه
بر اين استعمال ضمير متكلم وحده (بى - بيتى) بيانگر اين است كه اين خانه، خانه
خداست پس بايد فقط خداوند مورد پرستش واقع شود.

مرحوم علامه طباطبائى در توضيح آيه مى‏فرمايد:

مراد از آماده ساختن كعبه براى ابراهيم اين است كه آن‏جا مرجع عبادت خدا قرار
داده شود تا بندگان آن‏جا را خانه عبادت قرار بدهند، نه اين‏كه ابراهيم آن مكان را
محل سكنى و زندگى خود قرار دهد. از اين‏رو خانه را به خودش نسبت داد و فرمود
«بيتى‏» تا اعلان كند كه اين خانه، كانون توحيد و مختص عبادت خداست و هيچ چيز نبايد
شريك خداوند قرار داده شود و هدف ديگر اين بوده كه ابراهيم براى كسانى كه قصد خانه
خدا نموده‏اند عبادتى را تشريع كند كه خالى از هرگونه شائبه شرك باشد. (7)

آنچه كه اين عبادت خالص را فاسد مى‏كند و از اختصاصى‏بودن خدا خارج مى‏كند و در
نتيجه انسان را از بندگى و عبوديت منحرف مى‏كند، همان شرك است كه خود داراى انواع و
اقسام است كه در قرآن ظلم عظيم تلقى شده است. (8) و شايد در راستاى تحقق
همين هدف، در موقع احرام بايد گفته شود «لا شريك لك لبيك‏» و به تعبير عارفانه امام
خمينى‏قدس سرهم لبيك‏گويان براى حق نفى شريك همه مراتبت كنيد و از خود كه منشا بزرگ
شرك است‏به سوى او جل و علا هجرت نمائيد. (حج دركلام و پيام امام خمينى، ص 10)
و شايد نكته اين‏كه آيه «و اذن فى‏الناس بالحج‏» - بعد از آيه «طهر بيتى
للطائفين‏» (9) - ذكر شده اين باشد كه ابراهيم اول ماموريت‏يافت تا محيط
كعبه را براى عبادت خالصانه خدا از هرگونه مظاهر شرك و كفر پاكسازى نمايد و آن‏گاه
دعوت عمومى بنمايد تا طواف و نماز و ساير اعمال حج فقط براى او انجام پذيرد.

يعنى اگر در گوشه و كنار جهان انواع و اقسام كنگره‏ها و اجتماعات براى اهداف
خاصى تشكيل مى‏گردد، هدف از كنگره جهانى حج‏سيرالى‏الله و حضور در مهمانسراى الهى و
رسيدن به مقام قرب الهى و آزاد شدن از هرگونه وابستگى و غل و زنجيرهايى است كه به
دور خود كشيده است، چه اين‏كه خانه خدا توصيف به عتيق شده است. (10) و
طواف دور خانه عتيق بايد سبب آزادى از بند عبوديت غيرخدا شود چنان‏كه ذبح و قربانى
هم بايد موجب رهايى انسان گردد. كه آيه ديگرى درباره قربانى مى‏فرمايد: گوشت‏ها و
خون‏هاى قربانى به خدا نمى‏رسد، بلكه آنچه به خدا مى‏رسد تقوى و پرهيزكارى شماست.
(11)
يعنى هدف از اين سفر الهى، كسب تقوى و توشعه معنوى است چنانكه فرمود:

(در اين سفر) زاد و توشه تهيه كنيد كه بهترين زاد و توشه پرهيزكارى است. اى
صاحبان عقل و خرد از امن بپرهيزيد. (12)
يعنى تنها صاحبان عقل و خرد از اين سفر كسب تقوى مى‏كنند و با پيمودن مدارج تقوى
به مقام قرب الهى مى‏رسند، چه اين‏كه اگر تقوى به خدا مى‏رسد «يناله التقوى منكم‏»
، نفس متقى به خدا مى‏رسد چنان‏كه استاد آيت‏الله جوادى آملى در توضيح آيه فرمود:
از آن‏جايى كه تقوى با نفس متقى اتحاد دارد، پس نفس متقى هم به خدا مى‏رسد و ممكن
نيست تقوى به خدا برسد اما متقى نرسد، پس گوارا باد بر حج‏گزارى كه قربانى‏اش لله
باشد و غيرخدا را در آن نبيند تا تقوايش به خدا برسد و در نتيجه خودش هم به خدا
برسد و شايد به خاطر همين تقوى ارزشمند و «موعود به‏» در نحر باشد كه روز نحر را
«حج‏الاكبر» و شايد تفسير آيه «ثم ليقضوا تفثهم‏» (14) در روايات، به
ملاقات با امام معصوم‏عليه السلام، اشاره به اين نكته باشد كه اگر زائر متقى با
قربانى به خدا مى‏رسد، همچنان كه آلودگى‏هاى ظاهرى را از بدن دور مى‏سازيد، بايد
آلودگى‏هاى روح را با ملاقات با حجت‏الله برطرف نمايد. چنان‏كه امام صادق‏عليه
السلام در اين زمينه فرمود:

بايد آلودگى‏هاى روح و جان را با ملاقات با امام‏عليه السلام برطرف نمايند.
(15)
امام باقرعليه السلام هم در اين‏باره فرمود: تكميل حج‏به آن است كه حاجى امام را
ملاقات نمايد. (16)
احتمالا براى همين نكات بوده كه حضرت ابراهيم با طى اين منازل و مراحل حج‏به
مقام والاى امامت نائل گشت. از جمله آيات ديگرى كه دلالت‏بر بعد معنوى و عرفانى حج
دارد آيه‏اى است كه اشاره به نتيجه اعمال حج دارد:

هنگامى كه مناسك حج‏خود را انجام داديد، پس ذكر خدا را بگوئيد; همانند يادآورى
كردنتان از پدران بلكه از آن هم شديدتر و بيش‏تر. (17) يعنى بعد از
اعمال حج و پيمودن منازل آن: بايد چنان حالت ذكرى به زائر خانه خدا دست‏بدهد كه غير
خدا را فراموش نمايد، آن‏هم لااقل مثل آن شور و سوزى كه در افتخار و مباهات به
پدران خود در جاهليت داشتند بلكه «اشد ذكرا» به شورتر و عميق‏تر و با كيفيت‏بهتر و
بالاتر; چه اين‏كه «اشد ذكرا» به كميت ذكر كار ندارد، بلكه مربوط به توجه قلبى است
كه چه بسا يك ذكر قلبى همراه با سوز و گذار به مراتب بهتر و برتر و كارسازتر از يك
عمر اذكار لفظى است. پس سرانجام حاجى مى‏تواند با توجه قلبى شديد به خدا برسد
چنان‏كه نبى مكرم اسلام‏صلى الله عليه وآله در اين‏باره فرمود:

هدف از وجوب نماز و حج و طواف و مناسك به پاداشتن ذكرالله در قلب و جان انسان
است و الا آن نماز و حج چه ارزشى خواهد داشت. (18) از اين‏رو خداوند در
توصيف مؤمنين فرمود: مؤمنان تنها كسانى هستند كه هر وقت نام خدا برده شود، دل‏هاى
آن‏ها ترسان گردد. (19)
بنابراين، يكى از مناسب‏ترين مكان براى تحقق ذكر قلبى، مراسم با شكوه حج
است‏شاهدش اين است كه خداوند متعال در آيات مختلف متذكر همين مساله در ايام حج‏شده
است. (20)
بنابراين، حاجى در همه‏جا بايد سعى و تلاش نمايد تا توجه قلبى برايش حاصل گردد.
قرآن هنگامى كه اهداف را بيان مى‏نمايد يكى از آن‏ها را «و يذكروا اسم الله‏» ذكر
مى‏فرمايد: هنگامى كه برنامه هدى را در موارد متعدد بيان مى‏كند، تذكر مى‏دهد كه
هدف از نحر و ذبح «ذكرالله‏» و «تقرب الى الله‏» است. شاهدش اين است كه در آيات
متعدد مربوط به هدى، فقط ياد خدا را مطرح مى‏نمايد; يعنى در هنگام قربانى تمام توجه
بايد به خدا و قبولى اعمال باشد و بقيه امور تحت‏الشعاع قرار گيرد.

از بين آيات گذشته آيه 34 از سوره حج قابل توجه بيش‏تر است چون‏كه:

1. علت تشريع عبادات براى هر امت‏يك چيز قرار داده شد و آن ذكر الله است تا به
اين نكته توجه بدهد كه مقصود اصلى از مناسك، ذكر الله است. چنان‏كه بعضى از مفسرين
گفته‏اند.

از اين‏كه در اين آيه مبارك تشريع نسك را فقط به ذكر الهى تعليل آورده، فهميده
مى‏شود كه مهم‏ترين هدف از تشريع عبادت، ذكر الهى است. (21)
2. از دنباله آيه «فالهكم اله واحد فله اسلموا» استفاده مى‏شود كه از آن‏جائى كه
معبود شما يكى است، پس بايد فقط خاضع و تسليم او بود و ذكر او را گفت و منسوب به
غير نكرد.

3. از تعقيب آيه فوق به آيه «و بشر المخبتين الذين اذا ذكرالله و جلت قلوبهم‏»
(22) به دست مى‏آيد كه اولين صفت مخبتين همان توجه قلبى به خدا است كه
بايد در مراسم حج‏براى حاجى حاصل گردد.

به علاوه، نكته ديگرى كه از اين آيه (با توجه به اين‏كه در سياق آيات حج واقع
شده) به دست مى‏آيد اين است كه حاجى بايد در ايام حج‏سعى كند كه از مخبتين به شمار
آيد، آن‏هايى كه داراى چهار ويژگى (وجل - صبر - اقامه - انفاق) هستند.

مرحوم علامه طباطبايى در توضيح آن مى‏فرمايد:

جمله «بشر المخبتين‏» اشاره به اين است كه هر كس در حج‏خودش اخلاص و حالت تسليم
داشته باشد او را مخبثين است و مخبثين طبق اين آيه كسانى هستند كه وقتى نام خدا
برده مى‏شود دل‏هايشان مملو از خوف پروردگار مى‏گردد و در برابر حوادث، صبر و
شكيبايى پيش مى‏گيرند و برپادارندگان نماز هستند و از آنچه كه خداوند به آن‏ها داده
انفاق مى‏كنند. و لذا مرحوم علامه مى‏فرمايد: انطباق اين صفات مخبثين با كسى كه
حج‏خانه خدا را با حالت تسليم به جا مى‏آورد روشن است، چون كه همه اين صفات در حج
وجود دارد. (23)
از اين‏رو حضرت ابراهيم بالاترين مقام را كه مقام تسليم باشد در كنار كعبه، براى
خود و ذريه‏اش درخواست نمود: پروردگارا، ما را تسليم فرمان خودت قرار ده و از
دودمان ما نيز امتى مسلمان قرار ده. (24)
از جمله آيات ديگرى كه دلالت‏بر بعد معنوى و عرفانى حج دارد، آيه‏اى است از سوره
مباركه مائده كه خداوند فرمود: «اى كسانى كه ايمان آورديد شعائر الهى را نقض نكنيد
و حريم آن‏ها را حلال نشمريد و احترام را نگه داريد و قربانى‏هاى بى‏نشان و يا
نشاندار را حلال نشمريد و نيز احترام كسانى كه براى به دست آوردن فضل پروردگار و
جلب رضوان او به قصد زيارت خانه خدا حركت مى‏كنند، نگه بداريد و براى آن‏ها مزاحمت
ايجاد نكنيد. (25)
از آن‏جايى كه «رضوان‏» در لغت‏به معناى رضايت كثير (26) است، پس
حاجى در اين سفر مقدس بايد دنبال كسب رضوان الهى باشد كه مهم‏ترين سرمايه براى هر
عبدى، كسب رضايت مولى است. «رضوان من الله اكبر» (27) و محل كسب چنين
رضايتى، موسم با شكوه حج است. چنان‏كه امام صادق‏عليه السلام در ضمن حديث مفصلى
فرمود: حج‏شعبه‏اى از رضوان الهى است. (28)
هم‏چنان كه حضرت ابراهيم عرض كرد: «پروردگارا! من بعضى از ذريه‏ام را در سرزمينى
بى‏آب و علف در كنار خانه‏اى كه حرم توست، ساكن ساختم تا نماز را برپادارند»
(29) از اين آيه هم بعد معنوى حج استفاده مى‏شود، چون كه كلمات غير ذى
زرع و عند بيتك الحرم و ليقيموا الصلوة‏» اشاره به اين واقعيت دارد كه غرض از
اسكان، زراعت و كسب و تجارت نيست، بلكه اسكان دراين مكان فاقد هر نوع امكانات
اوليه، براى تقرب محض الى‏الله و متمحض شدن در عبادت اوست. مرحوم علامه طباطبايى هم
در وجه هجرت حضرت ابراهيم‏عليه السلام به اين سرزمين بى‏آب و علف فرمود: براى
اين‏كه ذريه‏اش متمحض در عبادت خدا بشوند و شواغل دنيا دل‏هايشان را مشغول نسازد.
(30)
از اين‏رو، اولين غرض و به قول بعضى از مفسرين تنها غرضش را اقامه نماز ذكر نمود
و چنان‏كه تكرار نداد «ربنا» در «ربنا ليقيموا» و ذكر نماز از بين شعائر، براى
اظهار كمال عنايت‏به اقامه نماز در جوار پروردگار است. همچنان كه از آيه «طهر بيتى
للطائفين و العاكفين و الركع السجود» (31) استظهار مى‏شود كه عمده عبادت
حاجى در كنار خانه خدا بايد طواف و عكوف و نماز باشد.

پس جو حج، يك جو عبادت و بندگى و دور جستن از هرگونه تعلقات مادى است و سفر ج‏يك
سفر الى‏الله است.

بنابراين، حاجى از همان اول كه نيت‏حج مى‏كند و از خود و خانه و كاشانه و همه
تعلقات مادى جدا مى‏شود تا احرام و طواف و سعى و رمى و هدى كند، همه جا خدا را
مى‏جويد و در طلب وصال او شب و روز آرام ندارد; اين سو و آن سو مى‏رود و در كوه و
بيابان سرگردان مى‏شود تا در مهمانسراى الهى آيات روشن الهى را با چشم سر و چشم جان
مشاهده نمايد. «فيه آيات بينات‏» (32) و با سعى و تلاش همچون هاجر
چشمه‏اى از معرفت‏براى او گشوده گردد. پس، هركس كه قصد سفر الى‏الله را نموده، بايد
از ابتداء از هرگونه امورى كه با اين سفر ضديت دارد و دورى جسته و دل را فقط متوجه
خدا بنمايد. چنان‏كه امام صادق‏عليه السلام در اين‏باره فرمودند:

به هنگام حج دل را براى خدا مجرد ساختن، و از هر حجابى آزاد شدن و همه امور را
به خدا سپردن، و در تما حركات و سكنات بر او توكل كردن و خود را با آب توبه شستشو
دادن و دنيا و مافيها را رها ساختن از مقدمات سفر الى‏الله است. (33)
يعنى شرط نخستين اين سير، بيرون آمدن از خود و تعلقات مادى است و جهت تحقق
عملى آن از لحظه اول احرام، بايد از انواع تعلقات مادى و انواع امتيازات و تفاخرات
و زخارف، حتى از كفش و كلاه رها شود، تا حالت فرشته‏گونه پيدا كند. و فقط با دو تكه
پارچه پاك و حلال با رمز مخصوص جواز عبور براى مهمانى و ملاقات با رب‏الارباب
بگيرد. از اين‏رو، لحظه جواز عبور گرفتن بسى حساس و سرنوشت‏ساز است، كه اولياء الله
در موقع گفتن لبيك رنگ عوض كرده و گريه مى‏نمودند كه نكند جواز عبور به آن‏ها داده
نشود. و چنان‏كه امام صادق‏عليه السلام و امام سجادعليه السلام در اين لحظه به حالت
غشوه افتادند. وقتى كه علت را پرسيدند، فرمودند: چگونه جرات كنم كه بگويم «لبيك
اللهم لبيك‏» در حالى‏كه مى‏ترسم لبيك (خدايا آمدم) بگويم اما جواب آيد كه من آمدن
تو را قبول ندارم. (34)
لبيك را كسى مى‏گويد كه احساس حضور نمايد در اطاق در بسته در حالى كه كسى نباشد،
بله بله نمى‏گويند اگر لبيك گفته مى‏شود يعنى در حضور او هستيم او ما را صدا زده و
ما جواب مى‏دهيم. از اين‏رو، حضرت امام خمينى‏قدس سره عارف معاصر فرمود: مهم آن است
كه حاجى بداند كجا مى‏رود و دعوت چه كسى را اجابت مى‏كند و مهمان كيست و آداب اين
مهمانى چيست. (35)
حاجى مى‏خواهد با احرام حرم امن الهى در خود به وجود آورد و منطقه وجودش را براى
غيرخدا ممنوعه اعلان كند: «من دخله كان آمنا» (36) تا براى هميشه بر روى
غيرخدا ممنوع گردد. خود ميزبان فرمود: كسانى كه (به واسطه احرام) حج را بر خود واجب
نموده‏اند بايد از هرگونه تمتعات جنسى و انجام گناه و گفت‏وگوهاى بى‏فايده و جر و
بحث‏هاى بى‏ارزش اجتناب كنند. (37)
مسائل معنوى و عرفانى حج هرگز تمام‏شدنى نيست، و رسيدن به مقامات عاليه در حج،
وقف احدى نيست‏بلكه بستگى به سعى و تلاش، همت و خلوص و سوز و گداز زائران دارد. و
هر زائر خانه خدا بايد بداند كه اگر كسى در اين بعد از حج كه مهم‏ترين ابعاد حج است
موفق نگردد، در ابعاد ديگر هم‏چندان موفق نخواهد شد. چنان‏كه حضرت امام خمينى‏قدس
سره احياگر حج ابراهيمى، محمدى در اين‏باره فرمودند: تحصيل ابعاد ديگر حج در گرو
تحصيل بعد معنوى حج است; بعد سياسى و اجتماعى حج‏حاصل نمى‏شود، مگر آن‏كه بعد معنوى
و الهى آن جامه عمل بپوشد. (38)
بنابراين، حاجى تنها نبايد اين بدن را از راه دور حركت داده و به ميقات و مطاف و
مسعى و عرفات و مشعر و منى رساند، اما با جان خالى از معارف آسمانى و دست تهى از
بهره معنوى حج‏با چمدان‏هاى پر از عروسك و اسباب بازى برگردد. (39) «فوا
اسفاه من خجلتى و افتصاحى‏» (40) آن‏كس كه با پا به كعبه رود كعبه را
طواف مى‏كند و آن‏كس كه با دل برود او را طواف مى‏كند و اگر حاجى در ايام حج‏به خود
نپردازد و از خودبينى رها نشود و به خودسازى همت نگمارد و از احرام تا حلق و تقصير
و طواف خود را از آلودگى خلاصى نبخشد، پس كى؟ اگر قبل و بعد او فرق نكند، پس كى؟ چه
آن‏كه حج فراموش كردن خود، در راه خدا و ذوب شدن من، در ما است.



/ 5