227- خادم مسجد على (ع ) و دنيا دوستى - 320 [س‍ی‍ص‍د و ب‍ی‍س‍ت‌] داس‍ت‍ان‌ از م‍ع‍ج‍زات‌ و ک‍رام‍ات‌ ام‍ی‍رال‍م‍ؤم‍ن‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

320 [س‍ی‍ص‍د و ب‍ی‍س‍ت‌] داس‍ت‍ان‌ از م‍ع‍ج‍زات‌ و ک‍رام‍ات‌ ام‍ی‍رال‍م‍ؤم‍ن‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ (علیه السلام) - نسخه متنی

عباس عزیزی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پس از آن اقرار به وحدانيت خدا و رسالت خاتم الانبياء و ولايت اميرالمؤ منين (ع ) كرد و چشم بر هم
گذاشت و از دنيا رفت .(263)

227- خادم مسجد على (ع ) و دنيا دوستى

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ


ابوالفتح شهاب الدين مظفر نقل مى كند كه در سال 525 هجرى همراه المكتفى بالله خليفه عباسى با دو وزيرش
به اتفاق مى رفتند خليفه خودش ‍ گفت : بياييد برويم مسجد على (ع ) دو ركعت نماز بخوانيم وقتى وارد مسجد
شديم خليفه لباس عادى پوشيده بود كه كسى او را نمى شناخت وقتى كه وارد شديم خادم مسجد ديد چند نفر
هستند در اين ميان وزير را شناخت يك دفعه تعظيم به وزير كرد و ادب كرد به توقع مال دنيا (اف بر كسى كه
ادعا مى كند دوست على (ع ) هستم و حب دنيا هم دارد، چرا ذليل براى دنيا مى شوى اگر با على سر و كار دارى )
و اظهار فقر كرد - وزير در حضور خليفه خجالت كشيد به خادم ، خليفه را معرفى كرد.

تا خواست رو به خليفه بيايد اعتنا نكرد وزير گفت : مطلب لازم را از او بپرس ‍ خليفه به وزير گفت به او
بگو من پيش از خلافت و در زمان المستظهر بالله همراه خليفه قبلى به اين مسجد آمدم . ولى در آن سفر غده
اى اين خادم در صورتش در آورده بود و تمام صورتش را گرفته به قسمتى كه لب هايش بود كنار بگذارد تا
بتواند لقمه غذايى بخورد اين غده چطور شده است كه نيست گوشت عظيمى كه تمام صورتش را گرفته بود كجا
است ؟!

وزير رو كرد به خادم گفت : خليفه چنين مى فرمايد؛ گفت : آن غده به دست شاه ولايت ، ماه هدايت اسدالله
الغالب على بن ابى طالب (ع ) اصلاح شد.

پرسيد: جريانش چيست ؟

گفت : روزى در انبار بودم روزها مى آمدم ، شب برمى گشتم روزى آمدم دو نفر از اين ناصبى ها مرا شماتت
كردند، زخم زبان ها زدند گفتند: در اين مدتى كه مى رفتى مسجد على (ع ) اگر در انبار نزد دكترى مى رفتى
علاج مى شدى . اين زخم زبان ها دلم را به درد آورد كه هيچ مصيبتى اين طور به سرم نمى آورد تا شب از
ناراحتى خوابم نمى برد تا آخر شب كه خواب به چشمم آمد، جمال على (ع ) را ديدم در همين مسجد. رفتم نزديك
شكايت كرده از اين غده اى كه ناراحتم كرده صورتم را پوشانده و مورد طعن واقع شده ام تا گفتم : آقا روى
از من برگرداند برگشتم از آن طرف و گفتم : آقا مردم مزاحمت مى كنند كه چرا در اين مدت على (ع ) به داد تو
نرسيده است ، آقا فرمود: انت ممن تريد العاجله ، فرمود: تو از كسانى هستى كه دنيا را مى خواهى ، اشاره
اى فرمود به صورتم ، وقتى از خواب بيدار شدم ، اثرى از آن غده در صورتم نبود.(264)

228- شفاى شير

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ


محمد بن على شبيبانى گفت : در زمان كودكى با پدر و عمويم حسين به طور پنهانى شبى به زيارت قبر
اميرالمؤ منين (ع ) رفتيم ، چون به نزد قبر آن حضرت رسيديم ، ديدم كه به دور آن قبر مطهر سنگهاى سياه
گذاشته و ساختمانى ندارد پس ما نزديك آن رفتيم ، بعضى از ما شروع كردند به خواندن قرآن و بعضى ديگر
مشغول به نماز شدند و بعضى مشغول به زيارت و در اين حال بوديم كه ناگاه ديديم شيرى به جانب ما مى آيد
چون نزديك ما آمد به فاصله كمى از آن محل شريف دور شديم ، آن حيوان به نزديك قبر رفت و شروع كرد به
ماليدن ذراع خود به قبر، يكى از ما نزديك او رفت ، شير متعرض او نشد او برگشت و ما را به حال شير خبر
داد پس ‍ ترس از ما برطرف شد و همگى نزديك او رفتيم و او را مشاهده كرديم ، ديدم كه ذراع او جراحتى است
و آن دست مجروح را به قبر آن حضرت مى ماليد پس ساعتى با اين حال بود آن گاه رفت و ما دوباره به حال اول
خود به نماز و زيارت و قرائت مشغول شديم .(265)

229- نادرشاه و كور درب صحن

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ


ناردشاه هنگامى كه مى خواست وارد حرم على (ع ) بشود، در كنار درب صحن ، كورى را ديد پرسيد: چند سال است
اين جا هستى ؟

گفت : بيست سال .

/ 162