255- على (ع ) سراغ از علماء مى گيرد - 320 [س‍ی‍ص‍د و ب‍ی‍س‍ت‌] داس‍ت‍ان‌ از م‍ع‍ج‍زات‌ و ک‍رام‍ات‌ ام‍ی‍رال‍م‍ؤم‍ن‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

320 [س‍ی‍ص‍د و ب‍ی‍س‍ت‌] داس‍ت‍ان‌ از م‍ع‍ج‍زات‌ و ک‍رام‍ات‌ ام‍ی‍رال‍م‍ؤم‍ن‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ (علیه السلام) - نسخه متنی

عباس عزیزی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

(( در رؤ يايى ديدم از دنياى فانى كوچ نموده ام و حضرت امير مؤ منان على (ع ) مرا غسل داده و كفن نمود،
سپس آن حضرت به من فرمود: آيا راحت شدى ؟

عرض كردم : اى جد بزرگوار! قلوه سنگى در زير سرم مى باشد كه موجب ناراحتى مى شود، پس آن امام بزرگوار
سنگ مزبور را از زير سرم برداشتند و دوباره فرمودند: آيا رهايى يافتى ؟ عرض كردم : بلى يا اميرالمؤ
منين (ع )) ).(294)

255- على (ع ) سراغ از علماء مى گيرد

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ


دانشمند شهيد (( آية الله سيد محمد باقر صدر )) در مواقعى از خاطراتش ‍ دوران دانش اندوزى و طلبگى خود
سخن مى گفت ، يك بار نقل نمود.

در ايام تحصيلم هر شب ساعتى به حرم حضرت على (ع ) در نجف اشرف مشرف مى گشتم و در برابر بارگاه مطهر آن
حضرت مى نشستم و به مطالب علمى و دروس و مباحث روزمره خود مى انديشيدم ، بر اين باور بودم كه چنين
حالات معنوى و استمداد و روحانيت اين روضه منور در كشف معضلات و دشوارى هاى علمى تاءثير به سزايى
دارد و احساس مى كردم از صفاى حرم و روح پاك آن امام الهام مى گيرم .

پس از مدتى اين سنت حسنه و رفتار بابركت و مفيد را ترك كردم و كسى غير از خداوند تبارك و تعالى از اين
كارم آگاهى نداشت . روزى يكى از بانوان كه پيوند نسبى با ما داشت ، در عالم رؤ يا حضرت على (ع ) را
مشاهده كرد كه فرموده بود: به سيد باقر بگو هر شب نزد من مى آمد و به درس ‍ خواندن و انديشيدن در مطلب
علمى مشغول مى شد، دليل ترك اين كارش ‍ چيست و چرا آن را رها نموده است ؟ (295)

256- فضيلت اميرالمؤ منين (ع )

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ


ابامنصور مظفر بن اردشير عبادى واعظ در تاجيه ، مدرسه اى در (( باب برز )) (محله اى در بغداد)، بعد از
وقت عصر نشسته بود و داستان حديث (( رد الشمس براى على (ع ) )) رابيان مى كرد و با عبارات مخصوص خود و
روش زيبايش توضيح مى داد. آن گاه فضايل اهل بيت (ع ) را متذكر شد. ناگاه ابرى پديد آمد و چهره خورشيد در
نقاب آن فرو رفت تا جايى كه مردم گمان كردند خورشيد غروب كرد. ابومنصور بر منبر ايستاد و اشاره به
خورشيد كرد و اين اشعار را خواند.

اى خورشيد، تا مدحم را درباره آل مصطفى و فرزندش به آخر نرسانم ، غروب مكن . عنان خود را از رفتن ،
وقتى مى خواهم مدحشان را بگويم ، بازگردان . مگر فراموشت شده است كه به اين منظور توقف كردى ؟

اگر ايستادنت به امر مولى بوده است ، براى خيل و حشم او نيز بايد بايستى .

گويند: در اين موقع پرده ابر از چهره خورشيد به يك سو رفت و خورشيد ظاهر شد.(296)

257- تولد ميرداماد از كرامات على (ع )

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ


شيخ فقيه و عالم بصير على بن عبدالعال الكركى از دانشمندان عصر صفوى است ، در (( مستدرك الوسايل )) از
على قلى خان داغستانى معروف به شش انگشتى متخلص به (( واله )) نقل شده كه وى حضرت اميرالمؤ منين (ع ) را
در خواب ديد كه فرمودند: دخترت را به عقد ازدواج مير شمس الدين درآور كه از وى فرزندى به دنيا مى آيد
كه وارث دانش انبياء و اولياء خواهد بود.

شيخ محقق (على بن عبدالعال ) دخترش را به وى تزويج نمود، بعد از مدتى آن دختر از دنيا رفت ، قبل از آن
كه اولادى بياورد، پس مرحوم محقق متحير شد، دو مرتبه در خواب ديد كه حضرت اميرالمؤ منين (ع ) فرمود:

منظور ما اين دختر نبود و چون دختر ديگرى را به مير شمس الدين تزويج كرد، ميرداماد متولد شد.(297)

258- عتاب اميرالمؤ منين (ع )

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ


يكى از فرزندان شيخ رجبعلى خياط (نكوگويان ) مى گويد: مادرم تعريف مى كرد كه : زمان قحطى بود، حسن و على
(298)
روى پشت بام آتش روشن كرده بودند، رفتم ببينم چه مى كنند، ديدم آن دو، پوست خيكى راآورده اند سرخ

/ 162