37 - آگاهى از بطن شتر - 320 [س‍ی‍ص‍د و ب‍ی‍س‍ت‌] داس‍ت‍ان‌ از م‍ع‍ج‍زات‌ و ک‍رام‍ات‌ ام‍ی‍رال‍م‍ؤم‍ن‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

320 [س‍ی‍ص‍د و ب‍ی‍س‍ت‌] داس‍ت‍ان‌ از م‍ع‍ج‍زات‌ و ک‍رام‍ات‌ ام‍ی‍رال‍م‍ؤم‍ن‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ (علیه السلام) - نسخه متنی

عباس عزیزی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

صورت اسب را به نزديك كفلش ‍ برگرداند و مردم با او بودند، بعضى جلو و بعضى عقب ، و به آنها گفت : خاك
اين جا را عقب بزنيد، عقب زدند، ديدند آن جا طورى است كه هر كس از آن جا بگذرد در آن چاه مى افتد،
فرمود: پس همه از آنچه ديدند اظهار وحشت و تعجب كردند، فرمود: مى دانيد چه كسى اين كار را كرده ؟

گفتند: نه ، فرمود: لكن اين اسب من مى داند، اى اسب ، آن چگونه بوده و كه اين تدبير را كرده ؟

اسب گفت : يا اميرالمؤ منين وقتى خداى عزوجل بخواهد، آنچه را مردم نادان مى خواهند محكم كنند، نقض
كنند، محكم كنند. نقض كند، يا آن چه را مردم نادان مى خواهند نقض كنند، محكم كند. پس خدا غالب است و
مردم مغلوب اند، اى اميرالمؤ منين فلان و فلان و ده نفر را شمرد، با همدستى و توطئه بيست و چهار نفر
كه در راه با پيغمبر (ص ) بودند و نقشه قتل او را در عقبه ريختند اين كار را كردند و خداوند در حفظ
پيغمبر و ولى خود غالب است و كفار بر او غالب نمى شوند، پس بعضى از اصحاب از اميرالمؤ منين (ع )
خواستند كه قضيه را براى پيغمبر(ص ) بنويسد و قاصد تندرويى نزد او بفرستد على (ع ) فرمود: قاصد خدا سريع
تر نزد پيغمبر(ص ) مى رود و نامه او جلوتر مى رسد (يعنى خدا به او خبر مى دهد).(42)

37 - آگاهى از بطن شتر

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ


سلمان فارسى روايت كرده كه : روزى خدمت پيغمبر(ص ) بودم يك اعرابى آمد و گفت : اى محمد مرا از آنچه در
شكم اين شتر است خبر ده تا بدانم ، آنچه آورده اى حق است ، و به خداى تو ايمان آوردم و از تو پيروى كنم
، پس ‍ پيغمبر (ص ) به على (ع ) رو كرد و فرمود: جوابش را بده ، على (ع ) مهار شتر را گرفت و دست بر سينه اش
كشيد، سپس دستش را به آسمان بلند كرد و گفت : خدايا! تو را به حق محمد و اهلبيتش ، و به اسم هاى نيكو و
موجودات كاملت اين شتر را به زبان آور تا ما را از آنچه در شكم دارد خبر دهد، ناگاه شتر رو به على (ع )
كرد و گفت : يا اميرالمؤ منين ! روزى اين مرد بر پشت من سوار بود و به زيارت پسر عمويش مى رفت و با من
مواقعه كرد و من از او آبستنم .

اعرابى گفت : واى بر شما اين پيغمبر (ص ) است يا او؟

گفتند: او پيغمبر است و اين وصى و پسر عموى او است .

اعرابى گفت : گواهى مى دهم كه معبودى جز خدا نيست ، و تو پيغمبر خدايى ، و از پيغمبر خواست كه از خدا
بخواهد، شر چيزى را كه در شكم شتر است برطرف كند، و خدا شر را از او گرداند، و اسلام آن مرد نيكو شد.

راوندى فرموده : عادت اين شتر اين است كه از مرد آبستن نمى شود، ولى خداوند اين عادت را در اين جا براى
معرفى پيغمبرش ايجاد كرد، با اين كه ممكن است نطفه مرد تا آن وقت به همان هيئت در شكم شتر مانده و
هنوز علقه (:خون بسته ) نشده بود، و خدا شتر را به سخن آورد تا صدق سخن پيغمبرش معلوم شود.(43)

38 - مسخ شدن ماهى جرى

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ


جمعى در كوفه خدمت على (ع ) رسيده گفتند: يا اميرالمؤ منين اين ماهى جرى را در بازارها مى فروشند.

گفت : پس على (ع ) تبسم كرد و فرمود: برخيزيد تا چيز عجيبى به شما بنمايم ، و درباره وصى (پيغمبر(ص )) خود
چيزى جز خير و خوبى نگوييد.

برخاستند و همراهش كنار فرات رفتند، و آب دهان در فرات انداخت و
و كلماتى فرمود، ناگهان يك ماهى جرى با دهان باز سر از آب بيرون كرد، اميرالمؤ منين (ع ) فرمود: واى بر
تو و قومت تو كيستى ؟

گفت : ما اهل قريه اى نزديك دريا بوديم ، كه خدا در كتاب خود مى فرمايد: (( چون ماهيانشان روز شنبه كنار
دريا مى آمدند. اعراف /64 )) پس خدا ولايت و دوستى تو را بر ما عرضه كرد، و ما نپذيرفتيم ، و مسخمان كرد،
و بعضى در خشكى هستيم و بعضى در دريا، اما اهل دريا پس ما جرى هاييم ، و اما اهل خشكى سوسمار و موش
صحرايى است ، آن گاه اميرالمؤ منين (ع ) به ما نگاه كرد و فرمود: گفتار او را شنيدند؟

گفتيم : آرى .

فرمود: به آن كسى كه محمد را به پيغمبرى برانگيخت اينها مانند زنان شما حيض مى شوند.(44)

/ 162