91 - خبر دادن على (ع ) از شهادت ميثم تمار - 320 [س‍ی‍ص‍د و ب‍ی‍س‍ت‌] داس‍ت‍ان‌ از م‍ع‍ج‍زات‌ و ک‍رام‍ات‌ ام‍ی‍رال‍م‍ؤم‍ن‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

320 [س‍ی‍ص‍د و ب‍ی‍س‍ت‌] داس‍ت‍ان‌ از م‍ع‍ج‍زات‌ و ک‍رام‍ات‌ ام‍ی‍رال‍م‍ؤم‍ن‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ (علیه السلام) - نسخه متنی

عباس عزیزی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آويختند.(103)

91 - خبر دادن على (ع ) از شهادت ميثم تمار

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ


ميثم تمار غلام يك زن بود، اميرالمؤ منين او را خريد و آزاد كرد. پرسيد: (( اسمت چيست ؟ ))
گفت : سالم .

فرمود: (( رسول خدا(ص ) به من خبر داد كه در ميان عجم ، نامى كه پدرت براى تو گذاشته است (( ميثم )) است
)) .

ميثم گفت : خدا و رسولش راست گفته اند، تو نيز راست گفتى . آرى ، اسم من ميثم است .

حضرت فرمود: (( به نامى كه رسول خدا(ص ) تو را با آن خوانده برگرد و كنيه ات ابى سالم باشد. و بعد از اين
تو را دستگير مى كنند و به دار مى آويزند )) . همانطور هم شد.(104)

92 - كيفيت شهادت ميثم تمار

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ


روزى على (ع ) به ميثم تمار فرمود: تو پس از من دستگير مى شوى و به دار آويخته مى گردى و با حربه اى واقع
خواهى شد، روز سوم خون از دهان و بينى تو جارى خواهد گرديد، چنان چه محاسنت را رنگين خواهد كرد اينك
منتظر همان خضاب باش و تو را به در خانه عمرو بن حريث به دار مى آويزند و تو دهمين نفرى هستى كه مصلوب
مى شوى و چوب دار تو از ديگران كوتاه تر و نزديك تر به بيت تطهير است . اينك بيا تا درخت خرمايى را كه
بر آن صليب مى شوى به تو نشان دهم ، على (ع ) درخت را به او نشان داد و او روزها مى آمد و در زير آن نماز
مى گذارد و مى گفت : خدا به تو بركت دهد اى درخت خرما كه براى تو آفريده شده ام و تو براى خاطر من
آبيارى گرديده اى و پيوسته متفقد آن نخله بود تا هنگامى كه قطع شد و وى از محل صلب خود با اطلاع گرديد.

ميثم هرگاه عمرو بن حريث را مى ديد مى گفت : من همسايه تو خواهم بود، همسايگى را خوب مراعات كن ، عمرو
كه از قضيه بى خبر بود مى گفت چنان مى كنم مى خواهى خانه ابن مسعود يا خانه ابن حكيم - كه هر دو مجاور
وى بودند - خريدارى نمايى .

ميثم در سالى كه به فيض شهادت نايل شد به حج بيت الله مشرف گرديد. بر ام سلمه وارد شد پرسيد: تو كيستى ؟

گفت : من ميثمم . گفت : سوگند به خدا نيمه شبى از رسول خدا(ص ) شنيدم از تو ياد مى كرد و سفارش تو را به
على (ع ) مى نمود.

ميثم پرسيد: حسين (ع ) كجاست ؟

گفت : در بستان خودش مى باشد. گفت : آن جناب را از آمدن من اطلاع بده كه مى خواهم عرض سلام نمايم و
ملاقات ما حضور حضرت پروردگار خواهد بود. ام سلمه عطرى حاضر كرده و محاسن او را خوشبو ساخت و گفت : به
زودى همين محاسن خون آلود خواهد شد، ميثم از آن جا به كوفه آمد، عبيدالله فرمان داد او را دستگير
كنند چون وارد دارالكفر پسر زياد شد گفتند: اين مرد از همه كس موقعيتش نزد على (ع ) زيادتر بوده پسر
زياد تعجب كرد و گفت : واى بر شما همين مرد عجمى اهميت بسزايى نزد على (ع ) داشته ؟ گفتند: آرى ، پسر
زياد از او پرسيد: پروردگار تو در كجاست ؟ پاسخ داد: در كمين ستمكاران است و تو يكى از آنهايى . پسر
زياد برآشفت و گفت : تو با آن كه مردى عجمى هستى كارت به جايى رسيده كه با من اين گونه درشتى مى نمايى
بگو بدانم آقاى تو در خصوص عملى كه من با تو انجام مى دهم چه فرموده ؟ گفت : آقاى من فرموده : من دهمين
نفرى هستم كه به دست تو به دار آويخته مى شوم و دار من از همه كوتاه تر و جايگاه دار من نزديك به بيت
الطهاره است . ابن زياد گفت : اكنون من خلاف فرموده او انجام خواهم داد. ميثم گفت : چگونه ممكن است بر
خلاف فرموده او رفتار كنى با آنكه آن حضرت آن چه فرموده از گفته رسول خدا(ص ) بوده و او هم از جبرييل از
خداى متعال استفاده مى كرده . بنابراين چگونه مى توانى با اين وعده مخالفت نمايى و من مى دانم در چه
محلى از كوفه به دار آويخته مى شوم و من نخستين آفريده اى هستم كه در سرزمين اسلامى لجام زده مى شوم .

ابن زياد پس از استماع اين سخن دستور داد او را حبس كرده و همراه او مختار بن ابى عبيده ثقفى را نيز
محبوس داشت ميثم در حبس به او خبر داد تو از حبس نجات پيدا خواهى كرد و خونخواهى حسين (ع ) مى كنى و اين
بدبخت را خواهى كشت .

/ 162