93- پيشگويى على از شهادت ميثم تمار - 320 [س‍ی‍ص‍د و ب‍ی‍س‍ت‌] داس‍ت‍ان‌ از م‍ع‍ج‍زات‌ و ک‍رام‍ات‌ ام‍ی‍رال‍م‍ؤم‍ن‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

320 [س‍ی‍ص‍د و ب‍ی‍س‍ت‌] داس‍ت‍ان‌ از م‍ع‍ج‍زات‌ و ک‍رام‍ات‌ ام‍ی‍رال‍م‍ؤم‍ن‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ (علیه السلام) - نسخه متنی

عباس عزیزی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

هنگامى كه پسر زياد مختار را طلبيد تا بكشد بلافاصله نامه اى از يزيد رسيد كه مختار را آزاد كن و
آسيبى به او مرسان . عبيدالله طبق دستور، مختار را آزاد كرد و فرمان داد تا ميثم را به دار بياويزيد،
در راه مردى با ميثم ملاقات كرده گفت : بى جهت به قتل تو حكم كرده زيرا از كشتن تو فايده اى حاصل نمى
شود.

ميثم لبخندى زده گفت : من براى اين درخت خرما آفريده شده و او را براى من پروريده اند. چون او را به چوب
دار آويختند و مردم در كنار خانه عمرو بن حريث اطراف او گرد آمدند، عمرو گفت : سوگند به خدا او همواره
مى گفت : مجاور تو خواهم شد، آن گاه به كنيزش دستور داد زير آن درخت را جاروب كرده آب بپاشد و مجمره
عودى حاضر نمايد.

ميثم در همان حال ، فضايل بنى هاشم را نشر مى داد، به ابن زياد اطلاع دادند كه اين جوان شما را رسوا
كرد، وى برآشفته فرمان داد تا دهنه به دهان او بزنند و او نخستين آفريده مسلمان بود كه بر دهان او
لجام زدند.

كشتن ميثم ده روز پيش از ورود حضرت امام حسين (ع ) به عراق بود. روز سوم كه از دار كشيدن وى گذشت او را
با نيزه زدند ميثم تكبير گفت و در آخر روز دهان و دماغ او خون آلود شد.(105)

93- پيشگويى على از شهادت ميثم تمار

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ


ميثم تمار مى گويد: روزى ، على (ع ) به من گفت : (( وقتى زنازاده بنى اميه به تو بگويد از من برائت بجويى
چه مى كنى ؟ )) .

گفتم : (( تبرى نمى جويم )) .

فرمود: پس در آن هنگام تو را مى كشد و به دار مى آويزد )) .

گفتم : (( مقاومت مى كنم و اين در راه خدا كم است )) .

حضرت فرمود: (( پس با من در بهشت خواهى بود )) .

(( ميثم )) به يكى از نزديكانش مى گفت : مثل اين كه مى بينم ابن زياد مرا از تو مى خواهد و تو مى گويى او
در مكه است . او مى گويد: هر جا باشد بايد بياورى ، و تو به قادسيه مى روى و آنجا مى مانى تا اين كه من به
تو مى رسم و مرا پيش ابن زياد مى آورى و او به من مى گويد: از ابوتراب تبرى بجوى . ولى من قبول نمى كنم .

و او مرا در دروازه عمرو بن حريث به دار مى كشد. وقتى كه روز چهارشنبه مى شود، خون از گلويم سرازير مى
شود و همينطور هم شد.

و هنگامى كه ميثم به دار آويخته مى شد، به مردم گفت : (( از من بپرسيد تا از فتنه هاى بنى اميه شما را
آگاه كنم )) . و چون اندكى با آنها سخن گفت . ابن زياد دستور داد به او لجام بزنند. و ميثم اولين شخصى
بود كه در بالاى دار به او لجام زدند.(106)

94 - پيش بينى على (ع )

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ


عبيدالله بن زياد وقتى كه از طرف يزيد به عنوان استاندار كوفه ، وارد شد، هنگام ورود، سوار بر اسب
بود و پرچمى به دست داشت ، در نخلستان كوفه به سوى كوفه مى آمد، پرچمش به شاخه نخله اى گير كرد، به
طورى كه پرچم ، پاره شد، ابن زياد فال زد و گفت : (( اين درخت ، يك نوع ضديت با پرچمدارى من دارد )) .

دستور داد تا آن درخت را قطع كردند، نجارى آن را خريد و به چهار قسمت درآورد.

قبلا على (ع ) به (( ميثم تمار )) خبر داده بود، كه آن نخله ، چهار قسمت مى شود، و در قسمت چهارم آن تو را
به دار مى كشند.

صالح پسر ميثم مى گويد: پس از آن كه ابن زياد پدرم را به دار آويزان كرد و به شهادت رساند، پس از چند
روز، از آن چوبه دار ديدن كردم ، ديدم آن چوبه ، يكى از چهار قسمت آن نخله است ، كه من به دستور پدرم ،
با ميخ اسم پدرم را در آن نوشته بودم ، ديدم همان اسم در آن وجود دارد.(107)

95- ده قدم از مدينه تا مداين

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ


/ 162