حسين (ع ) اين حال را از پدر بزرگوارش مشاهده نمود افسرده خاطر گشت . چه ، آمد پدر را بشارت دهد،
بشارت مبدل به مصيبت و سبب حزن و اندوه پدر گرديد، دل مباركش به درد آمد و اشك از ديده مباركش بر
رخسارش جارى گشت و عرض كرد: (( بابا فدايت شوم ، من شما را بشارت آوردم شما گريه مى كنيد، سبب چيست و
اين گريه بر كيست ؟ ))
على (ع ) حسينش را در بر گرفت و نوازش نمود و فرمود: (( نور ديده ! زود باشد كه سرّ اين گريه آشكار و اثرش
نمودار شود. )) كه اشاره به واقعه كربلا مى كند. همين بشارت را سلمان به پيغمبر داد و آن حضرت هم منقلب
گرديد.چنان كه در بعضى كتب است كه حضرت رسالت در مسجد تشريف داشت كه آن وقت سلمان شرفياب شد و آن سرور را به
ولادت آن مظلومه بشارت داد و تهنيت گفت . آن حضرت گريست و فرمود: (( اى سلمان ! جبرييل از جانب خداوند
جليل خبر آورد كه اين مولود گرامى مصيبتش غير معدود باشد تا به آلام كربلا مبتلا شود )) .(120)
107 - گريه على (ع ) بر شهادت حسين (ع )
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْهنگامى كه جبرييل (ع ) خبر شهادت اباعبدالله الحسين (ع ) رابه پيامبر خدا(ص ) رساند آن جناب دست
اميرالمؤ منين (ع ) را گرفته و مقدار زيادى از روز را با هم خلوت كرده و هر دو گريستند، و از يكديگر جدا
نشدند مگر آن كه جبرييل (ع ) بر ايشان نازل شد و عرضه داشت :پروردگارتان سلام مى رساند و مى فرمايد: صبر نمودن را بر شما واجب و لازم نمودم .پس هر دو صبر كرده و بى تابى نكردند.(121)
108 - زينب ، مفسر قرآن
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْفاضل گرامى سيد نورالدين جزايرى در كتاب خود (( خصايص الزينبيه )) چنين نقل مى كند:(( روزگارى اميرالمؤ منين (ع ) در كوفه بود، زينب (س ) در خانه اش مجلسى داشت كه براى زن ها قرآن تفسير و
معنى آن را آشكار مى كرد. روزى (( كهيعص )) را تفسير مى نمود كه ناگاه اميرالمؤ منين (ع ) به خانه او آمد
و فرمود: اى نور و روشنى دو چشمانم ! شنيدم براى زن ها (( كهيعص )) را تفسير مى نمايى ؟زينب (س ) گفت : آرى . اميرالمؤ منين (ع ) فرمود: اين رمز و نشانه اى است براى مصيبت و اندوهى كه به شما
عترت و فرزندان رسول خدا (ص ) روى مى آورد. پس از آن مصايب و اندوه ها را شرح داد و آشكار ساخت . پس از آن
زينب گريه كرد، گريه با صدا - صلوات الله عليها.(122)
109 - على (ع ) از واقعه كربلا مى گويد
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْامام زين العابدين (ع ) گفت كه : خبر داد مرا ام ايمن كه روزى حضرت رسالت (ص ) به ديدن حضرت فاطمه (س )
آمد، پسى فاطمه براى آن حضرت حريره ساخت و نزد رسول خدا حاضر كرد، حضرت اميرالمؤ منين (ع ) طبق خرمايى
آورد، ام ايمن گفت : من كاسه آوردم كه در آن شير و مسكه بود، پس حضرت رسول (ص ) و اميرالمؤ منين (ع ) و
فاطمه و حسن و حسين (ع ) از آن حريره تناول نمودند و از آن شير آشاميدند و از آن خرما و مسكه ميل
فرمودند، پس حضرت على (ع ) ابريق و طشتى آورد و آب بر دست حضرت رسالت (ص ) ريخت .چون حضرت دست هاى خود را شست دست تر بر روى مباركش كشيد پس نظر كرد به سوى على و فاطمه و حسن و حسين