نامهايشان همراه او بود - گفتم : چند نفر همراه شما هستند؟گفت : يازده هزار نفر به استثناى يك يا دو نفر! (167)
149 - نام اهل سعادت و شقاوت نزد اميرالمؤ منين (ع )
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْابان مى گويد: سليم گفت : به ابن عباس (ع ) گفتم : مهمترين چيزى كه از على بن ابيطالب (ع ) شنيده اى به من
خبر بده كه كدام است ؟سليم گفت : ابن عباس (ع ) مطلبى برايم ذكر كرد كه فبلا از على (ع ) شنيده بودم .حضرت فرمود: پيامبر(ص ) در حالى كه نوشته اى در دستش بود مرا صدا زد و فرمود: يا على (ع )، اين نوشته را
بگير.عرض كرد: اى پيامبر خدا، اين نوشته چيست ؟فرمود: نوشته اى است كه خدا نوشته ، و در آن اهل سعادت و اهل شقاوت از امتم تا روز قيامت برده شده است .پروردگارم به من دستور داده كه آن را به تو بسپارم .(168)خبر امام على (ع ) از ضمير افراد
150- خبر از باطن افراد
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْعلى (ع ) پيش از آن كه با طلحه و زبير و معاويه و خوارج پيكار نمايد، از جنگ كردن با آنان اطلاع داد و
چنان شد كه فرموده بود.او به طلحه و زبير كه از وى اجازه عمره خواستند، فرمود: به خدا سوگند شما اراده عمره نداريد بلكه مى
خواهيد آهنگ بصره نماييد و چنان بود كه فرمود.از جمله به ابن عباس اطلاع داد طلحه و زبير از من اجازه عمره گرفتند و من با آن كه مى دانستم آنان آهنگ
مكر دارند به ايشان اجازه دادم و به خدا پناهنده شدم و مى دانم خدا مكر آنها را به خودشان برمى گرداند
و مرا بر آنها پيروز خواهد كرد و چنان شد كه فرموده بود.(169)
151- آگاهى بر دل زن بى تقوا
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْامام على (ع ) با جمعى در مسجد كوفه (پس از جنگ جمل و صفين ) نشسته بودند، عمرو بن حريث يكى از حاضران
بود.در اين وقت زن نمايى كه خود را پوشيده بود و شناخته نمى شد به آن مجلس آمد و رو به روى امام على (ع )
ايستاد و رو به على (ع ) كرد و گفت : (( اى كسى كه مردان را كشتى ، و خون ها ريختى ، و كودكان را يتيم
نمودى و زنان را بيوه كردى )) .امام على (ع ) فرمود: (( اين زن همان زن زبان دراز و بدزبان و بى شرمى است كه هم شباهت به زنان دارد و هم
شباهت به مردان ، كه هرگز خون (عادت زنانه ) نديده است )) .وقتى كه او ديد هوا پس است از آن جا گريخت در حالى كه سر در گريبان خود فرو برده بود تا كسى او را
نشناسد.عمرو بن حريث ، او را تعقيب كرد وقتى كه به ميدان رحبه رسيدند (عمرو بن حريث از منافقين بود، با اين
كار خود مى خواست بداند كه آيا على (ع ) اين نسبت ها را كه به آن زن داد راست است يا نه ؟) عمرو بن حريث
فرياد زد: اى زن سوگند به خدا آن چه امروز به اين مرد (على (ع )) گفتى خوشم آمد، به خانه من بيا تا به تو
جايزه اى بدهم و لباسى هديه كنم . زن وارد خانه او شد، عمرو بن حريث به كنيزان خود دستور داد تا آن زن
را تفتيش كنند.او گريه كرد و التماس نمود كه مرا برهنه نكنيد، من حقيقت را مى گويم ، آن گاه گفت : (( سوگند به خدا من
همان اوصاف را دارم كه على (ع ) گفت : من در عين اين كه زن هستم ، نشانه هاى مردى در من هست ، و هرگز خون