3 - پهلوان مغرور - یکصد موضوع، پانصد داستان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

یکصد موضوع، پانصد داستان - نسخه متنی

علی اکبر صداقت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

3 - پهلوان مغرور

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

پهلوانى هنرهاى بسيار از خود نشان داده و پهلوانان جهان را بر زمين افكنده و شهرتى فراوان يافت . از


بسيارى توانائى و قدرت ، به غرور افتاد و روى به طرف آسمان كرده و گفت :

بار خدايا حالا جبرئيل را
بفرست تا با او دست و پنجه نرم نمايم ، زيرا در زمين كسى نيست كه تاب مقاومت من را داشته باشد.
چند روز نشد كه حق تعالى او را ضعيف و ناتوان كرد و براى شكستن غرورش او را به ويرانه اى انداخت .

آنقدر ضعف بر او غالب شده كه سرش ‍ را بر خشتى گذاشته و موشى بر رويش جست و سر انگشتان پايش را بدندان
مى گزيد و او قدرت نداشت تا پايش را جمع كند.

صاحب دلى از كنار وى بگذشت و گفت :

اينكه خدا يكى از لشگرش را كه از همه كوچكتر است بر تو مسلط فرمود،
تا متنبه شوى و از غرور توبه كنى ، اگر استغفار كنى خداوند با وجود يك صبور است غيور هم هست و ترا
عافيت دهد.(560)

4 - عالم نحوى

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

شخصى علم نحو را فرا گرفته بود و در ادبيات عرب بسيار ترقى كرده و او را دانشمند علم نحو مى خواندند.

روزى سوار بر كشتى شد، ولى چون مغرور به علم خود بود رو به ناخداى كشتى كرد و گفت :

آيا تو علم نحو
خوانده اى ؟

او گفت :
نه ، عالم گفت :

نصف عمرت را تباه نموده اى !!! ناخداى كشتى از اين سرزنش اندوهگين و
خاموش ماند و چيزى نگفت .

كشتى همچنان در حركت بود، تا اينكه بر اثر طوفان به گردابى افتاد و در پرتگاه غرق شدن قرار گرفت . در
اين هنگام ، كشتيبان كه شنا مى دانست ، به عالم نحوى گفت :

آيا شنا مى دانى ؟

گفت :
نه ، ناخدا گفت :

همه
عمر به فناست چرا كه كشتى در حال غرق شدن است و تو شنا نمى دانى .!

او به غرور خود پى برد و متوجه شد كه بالاترين علم آن است كه انسان اوصاف زشت و صفات رذيله را در وجود
خود نابود كند تا غرق درياى غرور نگردد.(561)

5 - نخوت ابوجهل

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

شبى ابوجهل دشمن سرسخت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم همراه وليدبن مغيره به طواف خانه كعبه
پرداختند. در ضمن طواف با هم درباره پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم سخن به ميان آوردند.

ابوجهل گفت :

قسم به خدايم كه او صادق است .

وليد گفت :

خاموش باش ، تو از كجا سخن را مى گوئى ؟

ابوجهل
گفت :

ما او را در كودكى و جوانى راستگو و امين مى دانستيم ، چگونه پس از آنكه بزرگ شده و عقلش كامل
گشته دروغگو و خائن شده است ؟!

وليد گفت :

چرا او را تصديق نمى كنى و ايمان نمى آورى ؟

گفت :
مى خواهى دختران قريش بشنوند و بگويند من
، ابوجهل از ترس شكست تسليم شده ام ، سوگند به بتهاى لات و عزّى هرگز از او پيروى نخواهم كرد.

از اين غرور و نخوت خداوند اين آيه (562) را نازل فرمود:

(خدا بر گوش و قلب او مهر زده و بر چشمش پرده
ظلمت كشيده است )(563).

4 :
غضب

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

قال الله الحكيم :

( لا تتولوا قوما غضب الله عليهم ) (ممتحنه :
آيه 13)

اى اهل ايمان قومى كه خدا بر آنها غضب كرده را دوست نگيريد.

پيامبر صلى الله عليه و اله و سلم :

الغضب يفسد الايمان كما يفسد الخل العسل (564)

خشم ايمان را فاسد مى كند همانطور كه سركه عسل را فاسد مى كند.

شرح كوتاه

از امراض مضره ، كه آثار سوء فراوان دارد و منشاء تحريك اعصاب مى گردد غضب است ، مخصوصا اگر غضب
عوارضى چون انتقام جوئى و كينه را بهمراه داشته باشد كه خطرش دو چندان است .
خشم مثلا در جنگ كفار، و در مقابله با كسى كه با تجاوز به عرض و ناموس ‍ و امثال اينها را مى نمايد
شرعا و عقلا ممدوح است و از ثمرات شجاعت و مردانگى است .

اما خشم در غير اين موارد از وسوسه شيطان است و كليد هر بدى است و عقل را نابود مى كند و شخص را به
تغيير در رنگ صورت و چشم ، اضطراب و دگرگونى درون وا مى دارد؛ و با آثارى ديگر همانند دشنام و شماتت و
سيلى و استهزاء و قتل و نظاير اينها همراه مى شود. بهتر آنست از آنچه زمينه غضب را فراهم مى كند دورى
شود و با صبر و حلم و كظم غيظ، غضب را دفع كند(565).

/ 259