77 :
كمك به ديگران
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم قال الله الحكيم :( فوجدا فيها جدارا يريد اءن ينقض فاقامة ) (كهف :آية 77)(با اينكه مردم شهر خضر عليه السلام و موسى عليه السلام را طعام نداند) ديدند ديوارى (از دو طفل يتيم )در حال خراب شدن است پس به تعمير و استحكام آن مشغول شدند و درست كردند.قال رسول الله
صلى الله عليه و آله :من قضى لاء خيه المومن حاجة فكانما عبد الله دهرة (663)هر كه حاجت برادر مؤ من خود را بر آورده كند مثل آنست كه تمام عمر را عبادت كرده است .
شرح كوتاه
خداوند انسان ها را به نوعى خلق كرده كه يكديگر پيوند و مربوط باشند تا با ارتباط، در حوائج همديگربكوشند.مؤ من گاهى به پول اجازه منزل ، درمان مرض ، يا سفارشى به كمك كسانى احتياج پيدا مى كند و ديگران با
داشتن امكانات و قدرت بخاطر مصالح خيالى و ظاهرى دريغ مى ورزند، اينجا خداوند آنها را به دشمنان
گرفتار مى سازد، و در قيامت هم به عذاب مبتلا مى شوند.آنقدر ثواب و سفارش اكيد در بر آوردن حوائج مردم شده است كه شخص مسلمان تعجب مى كند كه چقدر راه
سعادت باز است اما جمع كننده اش كمند.امام صادق عليه السلام فرمود:( كسيكه حاجت برادر مؤ من را برآورد از آزاد كردن هزار بنده و باز كردن
هزار اسب در راه خدا و جهاد بهتر است ) اين وسوسه و خيالات و دل بستگى به دنياست كه مانع مى شود كه
انسان خيرش به ديگران نرسد با اينهمه وصاياى اكيد(664)
1- نه هزار سال
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمميمون بن مهران گفت :نزد امام حسن عليه السلام نشسته بودم كه مردى آمد و گفت :اى فرزند پيامبر صلى
الله عليه و آله فلان شخص از من طلبى دارد ولى من پولى ندارم ، براى همين او مى خواهد مرا زندانى كند.امام فرمود:
در حال حاضر مالى ندارم كه بدهى تو را بدهم ؛ او عرض كرد:پس شما كارى كنيد كه او مرا
زندانى نكند.امام در حالى كه در مسجد مشغول عبادت (اعتكاف ) بود، كفشهاى خود را به پا كرد. من گفتم اى فرزند رسول
خدا مگر فراموش كرديد كه در حال اعتكاف هستيد (و نبايد از مسجد خارج شد)؟ فرمود:
فراموش نكرده ام اما از پدرم شنيده ام كه رسول الله مى فرمود:كسى كه در بر آوردن حاجت برادر مسلمان
خود بكوشد، مانند كسى است كه نه هزار سال ، روز را به روز و شب را به عبادت مشغول بوده است (665)
2- قطع طواف
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمابان بن تغلب گفت :به همراه امام صادق عليه السلام مشغول طواف كعبه بودم . در اثناء طواف يكى ازدوستانم از من خواست كه كنار بروم و به حرف و خواسته اش گوش بدهم . من دلم نمى خواست كه از حضرت جدا
بشوم ، لذا توجهى به او نكردم . در دور بعدى طواف آن شخص به من اشاره كرد كه به سوى او بروم اين بار
امام صادق عليه السلام اشاره او را ديد و به من فرمود:اى ابان آيا او با تو كارى دارد؟ گفتم :
آرى .فرمود:
او كيست ؟ عرض كردم :
از دوستان من است ، فرمود: او هم مؤ من و شيعه مى باشد؟ گفتم :
آرى ،
فرمود:پس به سوى او برو و خواسته اش را برآورده كن .عرض كردن :
آيا طواف را قطع كنم ؟ فرمود:
آرى گفتم :آيا اگر طواف واجب هم باشد مى توان آن را به جهت
برآوردن حاجت مؤ من قطع كرد و نيمه كاره رها نمود؟ فرمود:
آرى .من طواف را قطع كرده و نزد آن شخص رفتم . سپس نزد امام آمدم و از حضرت خواستم حق مؤ من بر مؤ من را بيان
كند... (666)