5- يوسف عليه السلام و برادران - یکصد موضوع، پانصد داستان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

یکصد موضوع، پانصد داستان - نسخه متنی

علی اکبر صداقت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

5- يوسف عليه السلام و برادران

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

بعد از آنكه برادران با حيله يوسف عليه السلام را به بيرون شهر بردند و او را زدند و درون چاه
انداختند؛ و پدر را در غم يوسف به حزن و گريه دائمى وادار كردند... سالها گذشت تا فهميدند برادرشان
پادشاه مصر شد و بالاخره با پدر و برادران نزدش رسيدند.

يوسف ع نخستين جمله اى را كه گفت اين بود:

( خداى من ! به من احسان كرد كه مرا از زندان بيرون آورد. )

اينكه از گرفتارى چاه و به دنبالش بردگى خود نامى به زبان نياورد، ظاهرا از روى جوانمردى بود كه
نخواست برادران را خجالت زده كند و آزارهائى را كه از آنها ديده بود اظهار كند و آن خاطرات تلخ را
تجديد نمايد.

بعد فرمود:
اين شيطان بود كه برادرانم را وادار كرد تا آن اعمال نابجا را نسبت به من انجام دهند و مرا
به چاه افكنند و پدر را به فراق من مبتلا كنند؛ اما خداى سبحان اين احسان را فرمود:


كه همان رفتار
نابجاى آنها را مقدمه عزت و بزرگى ما خاندان قرار داد!

اين هم از بزرگوارى يوسف ع بود كه رفتار ظالمانه برادران را نسبت به خود به شيطان منسوب داشت و او را
مقصر اصلى دانست تا برادران شرمنده نشوند و راه عذرى براى كارهاى خويشتن داشته باشند.

فرمود:
( امروز بر شما ملامتى نيست ) و از جانب من آسوده خاطر باشيد كه شما را عفو كردم و گذشته ها را
ناديده مى گيرم و از طرف خداى تعالى نيز مى توانم اين نويد را به شما بدهم و از وى بخواهم كه ( خدا نيز
از گناه شما درگذرد زيرا او مهربانترين مهربانان است . )

( آرى بدون شك هر كس تقوا و صبر پيشه سازد(24) خداوند پاداش ‍ نيكوكاران را تباه نمى كند. ) (25)

درسى كه حضرت يوسف عليه السلام نسبت به بديهاى برادران به همگان داد، احسان نيك در مقابل بدى كردار
آنان بود كه انشاء الله ما هم بتوانيم نسبت به برادران دينى اين چنين باشيم .

3 :
اخلاص

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم


قال الله الحكيم :
فاعبد الله مخلصا له الدين
:
خداى را پرستش كن و دين را براى او خالص گردان . (26)

قال على عليه السلام :

اخلص يجز منه القليل
:

عمل را با اخلاص بجا بياور كه اندك آن تو را كفايت مى كند.(27)

شرح كوتاه

قبولى همه اعمال كليدش اخلاص است . هر كس خدا عملش را قبول كند اگر چه حدش كم باشد مخلص است ؛ و آنكس كه
عملش زياد باشد و خدا قبول نكند مخلص نيست .

مخلص با مجاهدات روح خود را از رذائل ذوب مى كند و خون خود را در نيت و عمل بذل مى كند تا حق تعالى از
او بپذيرد.

مراحل نيت و علم و عمل به تزكيه و تصفيه وابستگى دارد، اگر مخلص ‍ مراعات باطن را نمود به توحيد
رسيده است . كمترين حد اخلاص آنست عبد آنچه در توان دارد بذل كند، و براى كارش اجر و ارزشى نبيند(28)

1- سه نفر در غار

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:


سه نفر از بنى اسرائيل با يكديگر هم سفر شدند و به مقصدى روان شدند.

در بين راه بارى ظاهر شد و باريدن آغاز نمود، خود را پناهنده به غارى نمودند.

ناگهان سنگى درب غار را گرفت و روز را بر آنان چون شب ، ظلمانى ساخت . راهى جز آنكه به سوى خدا روند
نداشتند. يكى از آنان گفت خوب است كردار خالص و پاك خود را وسيله قرار دهيم ، باشد كه نجات يابيم ، و
هر سه نفر اين طرح را قبول كردند.

يكى از آنان گفت :

پروردگارا تو خود مى دانى كه من دختر عمويى داشتم كه در كمال زيبائى بود، شيفته و
شيداى او بودم ، تا آنكه در موضعى تنها او را يافتم ، به او در آويختم و خواستم كام دل برگيرم كه آن
دختر عمو سخن آغاز كرد و گفت :

اى پسر عمو از خدا بترس و پرده عفت مرا مدر. من به اين سخن پاى بر هواى
نفس گذاردم و از آن كار دست كشيدم ، خدايا اگر اين كار از روى اخلاص نموده ام و جز رضاى تو منظورى
نداشتم ،اين جمع را از غم و هلاكت نجات ده ناگاه ديدند آن سنگ مقدارى دور شد و فضاى غار كمى روشن
گرديد.

/ 259