منتهی الآمال نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

منتهی الآمال - نسخه متنی

عباس قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


در قتل ابن ملجم لعين به دست امام حسن


چون حضرت امام حسن عليه السّلام جسد مبارك پدر را در اَرْض نجف به خاك سپرد و به كوفه مراجعت كرد، در ميان شيعيان على عليه السّلام بر منبر صعود فرمود و خواست كه خطبه قرائت فرمايد، اشك چشم و طغيان بُكاء گلوى مباركش را فشار كرد و نگذاشت آغاز سخن كند، پس ساعتى بر فراز منبر نشست تا لختى آسايش گرفت، پس برخاست و خطبه اى در كمال فصاحت و بلاغت قرائت فرمود كه خلاصه آن كلمات بعد از ستايش و سپاس يزدان پاك چنين مى آيد، فرمود:

حمد خداوند را كه خلافت را بر ما اهل بيت نيكو گردانيد و نزد خدا به شمار مى گيريم، مصيبت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم و مصيبت اميرالمؤمنين عليه السّلام در شرق و غرب عالم اثر كرد و به خدا قسم كه اميرالمؤمنين عليه السّلام دينار و درهمى بعد از خود نگذاشت مگر چهارصد درهم كه اراده داشت به آن مبلغ خادمى از براى اهل خويش ابتياع فرمايد. [ بعد از اين در احوال حضرت امام حسن عليه السّلام ذكر مى شود خطبه آن حضرت به طور اَطْوَل و در آن خطبه شريفه است كه هفتصد درهم از آن حضرت باقيماند كه مى خواست خادمى براى اهل خود بخرد. الخ "محدّث قمى رحمه اللّه". ]

و همانا حديث كرد مرا جدم رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم كه دوازده تن از اهل بيت و صفوت او مالك امّت و خلافت باشند و هيچ يك از ما نخواهد بود اِلاّ آنكه مقتول يا مسموم شود و چون اين كلمات را به پاى برد فرمان كرد تا ابن ملجم را حاضر كردند، فرمود: چه چيز ترا بر اين داشت كه اميرالمؤمنين عليه السّلام را شهيد ساختى و ثُلمه بدين شگرفى در دين انداختى؟ گفت: من با خدا عهد كردم و بر ذمّت نهادم كه پدر ترا به قتل رسانم و لاجَرَم وفا به عهد خويش نمودم اكنون اگر مى خواهى مرا امان ده تا به جانب شام روم و معاويه را به قتل رسانم و تو را از شرّ او آسوده كنم و باز به نزد تو برگردم آنگاه اگر خواهى مرا مى كشى و اگر خواهى مى بخشى، امام حسن عليه السّلام فرمود: هيهات! به خدا قسم كه آب سرد نياشامى تا روح تو به آتش دوزخ ملحق گردد.

و موافق روايت ''فرحة الغرىّ'' ابن ملجم گفت: مرا سِرّى است كه مى خواهم در گوش تو گويم، حضرت اباء نمود و فرمود كه اراده كرده از شدّت عداوت گوش مرا به دندان بركَنَد. گفت: به خدا قَسَم! اگر مرا رُخصت مى داد كه نزديك او شوم، گوش او را از بيخ مى كندم! [ ''فرحة الغرىّ'' ص 46، تحقيق: آل شبيب الموسوى. ]

پس آن حضرت موافق وصيّت اميرالمؤمنين عليه السّلام ابن ملجم ملعون را به يك ضربت به جهنّم فرستاد، و به روايت ديگر حكم كرد كه او را گردن زدند. و امّ الهيثم دختر اسود نخعى خواستار شد تا جسدش را به او سپردند پس آتشى برافروخت و آن جسد پليد را در آتش بسوخت. [ ''ارشاد شيخ مفيد'' 22/1. ]

مؤ لّف گويد:كه از اين روايت ظاهر شد كه ابن ملجم پليد را در روز بيست و يكم شهر رمضان كه روز شهادت حضرت اميرالمؤمنين عليه السّلام بوده، به جهنّم فرستادند چنانچه به اين مضمون روايات ديگر است كه از جمله در بعضى كتب قديمه است [ ر.ك: ''جلاء العيون'' علاّ مه مجلسى ص 373. ] كه چون در آن شبى كه حضرت اميرالمؤمنين عليه السّلام را دفن كردند و صبح طالع شد امّكلثوم حضرت امام حسن عليه السّلام را سوگند داد كه مى خواهم كشنده پدر مرا يك ساعت زنده نگذارى؛ پس نتيجه اين كلمات آن باشد كه آنچه در ميان مردم معروف است كه ابن ملجم در روز بيست و هفتم ماه رمضان به جهنّم پيوسته مستندى ندارد.

ابن شهر آشوب و ديگران روايت كرده اند كه استخوانهاى پليد ابن ملجم را در گودالى انداخته بودند و پيوسته مردم كوفه از آن مغاك بانگ ناله و فرياد مى شنيدند، [ ''مناقب'' ابن شهر آشوب 387/2. ] و حكايت اِخبار آن راهب از عذاب ابن ملجم در دار دنيا به قىّ كردن مرغى بدن او را در چهار مرتبه و پس او را پاره پاره نمودن و بلعيدن و پيوسته اين كار را با او نمودن بر روى سنگى در ميان دريا، مشهور و در كتب معتبره مسطور است. [ ''نور الابصار'' شَبْلَنْجى 217 218، چاپ منشورات الرضى. ]

مورّخ امين مسعودى گفته [ ''مروج الذَهَب'' مسعودى 414/2. ] كه چون خواستند ابن ملجم را بكشند، عبداللّه بن جعفر خواستار شد كه او را با من گذاريد تا تشفّى نفسى حاصل كنم پس دست و پاى او را بريد و ميخى داغ كرد تا سرخ شد و در چشمانش كرد آن ملعون گفت: سُبْحانَ اللّهِ الَّذى خَلَقَ الانسانَ اِنَّكَ لَتَكْحَلُ عَمَّكَ بِمَلْمُولٍ مَضٍّ؛ پس مردمان ابن ملجم را مأخوذ داشتند و در بوريا پيچيدند و نفت بر او ريختند و او را آتش زدند.[و عمران بن حطّان رقاشى در مدح ابن ملجم عليهما لعائِنُ اللّهِ، گفته:




  • يا ضَرِْبَةً مِنْ تَقىّ ما اَراد َبِها

    اَوْ فَي الْبَريَّةِ عِنْد اللّهِ ميزانا
    اَوْ فَي الْبَريَّةِ عِنْد اللّهِ ميزانا



  • اِلاّ لِيَبْلُغَ مِنْ ذى الْعَرْشِ رِضْوانا
    اِنّى لَاَذْكُرُهُ يَوْما فَاَحْسِبُهُ
    اَوْ فَي الْبَريَّةِ عِنْد اللّهِ ميزانا



قاضى ابو طيّب طاهر بن عبداللّه شافعى در جواب او گفته:




  • انّي لاََبْرَءُ مِمّا اَنْتَ قائِلُهُ

    اِلاّ لِيَهْدِمَ لِلاِسْلامِ اَركانا
    اِنّي لاََذْكُرُه يَوْما فَاَلْعَنَهُ

    لَعائِنُ اللّهِ اِسرارا و اِعْلا نا
    فَاَنْتُما مِنْ كِلاب النّارِ جاءَ بِهِ
    نصُّ الشَريعَةِ بُرهانا وَتِبْي انا



  • عَنِ ابْنِ مُلْجَم الْمَلْعُونِ بُهْتانا
    يا ضَرِبَةً مِنْ شَقّي ما اراد َبِها

    دُنْيا وَ اَلْعَنُ عِمْرانا وَحطّانا
    عَلَيْهِ ثُمَّ عَلَيْه الدَّهْرُ مُتَّصِلا

    نصُّ الشَريعَةِ بُرهانا وَتِبْي انا
    نصُّ الشَريعَةِ بُرهانا وَتِبْي انا



''الاستيعاب'' ابن عبدالبرّ 1128/3، تحقيق: البجاوى.

در ذكر اولاد اميرالمؤمنين و زوجات آن حضرت


حضرت اميرالمؤمنين عليه السّلام را از ذُكور و اِناث به قول شيخ مفيد بيست و هفت تن فرزند بود: چهار نفر از ايشان امام حسن و امام حسين و زينب كبرى مُلَقَّب به عقيله و زينب صغرى است كه مُكَنّاة است به اُمّ كُلْثُوم و مادر ايشان حضرت فاطمه زهراء سيّدة النّساة عليهماالسّلام است و شرح حال امام حسن عليه السّلام و امام حسين عليه السّلام بيايد و زينب در حباله نكاح عبداللّه بن جعفر پسر عمّ خويش بود و از او فرزندان آورد كه از جمله محمّد و عون بودند كه در كربلا شهيد گشتند. [ ''ارشاد شيخ مفيد'' 354/1. ]

و ابوالفرج گفته كه محمّد بن عبداللّه بن جعفر كه در كربلا شهيد شد مادرش خوصا بنت حفصة بن ثقيف است و او برادر اعيانى عبيداللّه است كه او نيز در وقعه طَفّ شهيد شد؛ [ ''مقاتل الطالبيين'' ابوالفرج اصفهانى ص 60. ] و امّا امّكلثوم حكايت تزويج او با عمر در كتب مسطور است [ شيخ مفيد رحمه اللّه مى فرمايد: ''خبرى كه درباره تزويج اميرالمؤمنين عليه السّلام دخترش را به عمر مطرح شده ثابت نيست و آن از طريق زبير بن بكّار "وفات: 256 ه ق" است و او توثيقى ندارد و زبير به خاطر كنيه اش به على عليه السّلام، متهم است و آنچه درباره بنى هاشم نقل كرده مورد اطمينان نيست..''. رساله ''تزويج على عليه السّلام بِنْتَهُ مِنْ عُمَر'' تأليف شيخ مفيد، ص 13 و همچنين جهت اطلاع بيشتر مراجعه شود به كتاب ارزنده ''إ فحامُ الا عداء والخصوم...''. عّلامه ناصر حسين هندى. "ويراستار". ] و بعد از او ضجيع عون بن جعفر و از پس او زوجه محمّد بن جعفر گشت.

و ابن شهر آشوب از ''كتاب امامت'' ابو محمّد نوبختى روايت كرده كه ام كلثوم را عُمر بن الخطّالب تزويج كرد و چون آن مخدّره صغيره بود همبستر نگشت و پيش از آنكه با او مضاجعت كند از دنيا برفت. [ ''مناقب'' ابن شهر آشوب 349/3. ]

پنجم: محمّد مكنّى به ابى القاسم و مادر او خوله حنفيّه دختر جعفر بن قيس است و در بعضى روايات است كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم اميرالمؤمنين عليه السّلام را به ميلاد محمد بشارت داد و نام و كُنْيَت خود را عطاى او گذاشت. [ ر.ك: ''تنقيح المقال'' عّلامه مامقانى، 112/3، چاپ سه جلدى. ] و محمد در زمان حكومت عمربن الخطّاب متولّد شد و در ايّام عبدالملك بن مروان وفات كرد و سن او را شصت و پنج گفته اند و در موضع وفات او اختلاف است: به قولى در ''ايله'' و به قولى در ''طائف'' و به قول ديگر در ''مدينه'' وفات كرد و او را در بقيع به خاك سپردند. جماعت كيسانيّه او را امام مى دانستند و او را مهدى آخر زمان مى خواندند و به اعتقاد ايشان آنكه محمّد در جِبال رَضْوى كه كوهستان يَمَن است جاى فرموده است و زنده است تا گاهى كه خروج كند و الحمد للّه اهل آن مذهب منقرض شدند. و محمّد مردى عالم وشجاع ونيرومند و قوى بوده. نقل شده كه وقتى زرهى چند به خدمت اميرالمؤمنين عليه السّلام آوردند يكى از آن درعها از اندازه قامت بلندتر بود حضرت فرمود تا مقدارى از دامان آن زره را قطع كنند، محمّد دامان زره را جمع كرد و از آنجا كه اميرالمؤمنين عليه السّلام علامت نهاده بود به يك قبضه بگرفت و مثل آنكه بافته حرير را قطع كند دامنهاى درع آهنين را از هم دريد. و حكايت او و قيس بن عُباده با آن دو مرد رُومى كه از جانب سلطان روم فرستاده شده بود معروف است و كثرت شجاعت و دليرى او از ملاحظه جنگ جَمَل و صِفّين معلوم شود.

6 و 7: عمر و رقيّه كبرى است كه هر دو تن توأم از مادر متولد شدند و مادر ايشان، امّ حبيب دختر ربيعه است.

8 و 9 و 10 و 11: عبّاس و جعفر و عثمان و عبداللّه اكبر است كه هر چهار در كربلا شهيد گشتند و كيفيّت شهادت ايشان بعد از اين مذكور شود ان شاء اللّه تعالى. و مادَرِ اين چهار تن، امّ البنين بنت حزام بن خالد كلابى است و نقل شده كه وقتى اميرالمؤمنين عليه السّلام برادر خود عقيل را فرمود كه تو عالم به اَنْساب عربى، زنى براى من اختيار كن كه مرا فرزندى بياورد كه فحل و فارس عرب باشد، عرض كرد كه امّ البنين كلابيه را تزويج كن كه شجاعتر از پدران او هيچ كس در عرب نبوده. پس جناب امير عليه السّلام او را تزويج كرد و از او جناب عباس عليه السّلام و سه برادر ديگر متولّد گشت و از اين جهت است كه شمر بن ذى الجوشن لَعَنَهُ اللّهُ كه از بنى كِلاب است در كربلا خطّ امان از براى ابوالفضل العبّاس عليه السّلام و برادران آورد و تعبير كرد از ايشان به فرزندان خواهر چنانكه مذكور مى شود.

12 و 13: محمّد اصغر و عبداللّه است و محمّد مُكَنّى به ابى بكر است و اين هر دو در كربلا شهيد گشتند و مادر ايشان، ليلى بنت مسعود دارِميَّه است.

14: يحيى مادر او، اَسماء بنت عُمَيْس است.

15 و 16: امّالحسن و رَمْلَه است و مادر ايشان امّ سعيد بنت عُرْوة بن مسعود ثَقَفى است و اين رَمْلَه، رمله كبرى است و زوجه ابى الهياج عبداللّه ابى سفيان بن حارث بن عبدالمطّلب بوده و گفته اند كه امّ الحَسَن زوجه جعدة بن هبيره پسرعمّه خود بوده و از پس او، جعفر بن عقيل او را نكاح كرد.

17 و 18 و 19: نفيسه و زينب صُغرى و رقيّه صُغرى است، و ابن شهر آشوب مادر اين سه دختر را امّ سعيد بنت عُرْوَه گفته و مادر امّ الحَسَن و رَمْلَه را امّ شعيب مخزوميّه ذكر نموده، و نقل شده كه نفيسه مُكَنّاه به امّ كلثوم صغرى بوده، و كثير بن عبّاس بن عبدالمطّلب او را تزويج نمود و زينب صغرى را محمّد بن عقيل كابين بست و بعضى گفته اند كه رقيّه صغرى مادرش امّ حبيبه است و او را مسلم بن عقيل به نكاح خويش درآورده بود، و بقيّه اولاد آن حضرت از بيستم تا بيست و هفتم بدين ترتيب به شمار رفته:

اُمّ هانى و اُمّ الكِرام و جُمانه مكنّاة به اُمّ جعفر و اُمامَه و اُمّ سَلَمَه و مَيْمُونَه و خديجه و فاطمه رحمة اللّه عليهنّ. [ ''ارشاد شيخ مفيد'' 1 /354 355، ''مناقب'' ابن شهر آشوب 350/3. ]

و بعضى اولادهاى آن حضرت را سى و شش تن شمار كرده اند: هيجده تن ذكور و هيجده نفر اِناث به زيادتى عبداللّه و عون كه مادرش اَسماء بنت عُمَيْس بوده به روايت هشام بن محمّد معروف به ابن كلبى و محمّد اوسط كه مادَرِ او اُمامه دختر زينب و دختر رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم بوده، و عثمان اصغر و جعفر اصغر و عبّاس اصغر و عمر اصغر و رَمْلَة صغرى و امّ كلثوم صغرى.

و ابن شهر آشوب نقل كرده كه حضرت اميرالمؤمنين عليه السّلام را از محياة دختر امرء القيس زوجه آن حضرت دخترى بود كه در ايّام صبا و صِغَر سنّ از دنيا برفت. [ ''مناقب'' ابن شهر آشوب 350/3. ] و شيخ مفيد رحمه اللّه فرمود كه در ميان مردم شيعى ذكر مى شود كه حضرت فاطمه زهراء عليهاالسّلام را فرزندى از حضرت اميرالمؤمنين عليه السّلام در شكم بود كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلم او را ''مُحسن'' نام نهاده بود و بعد از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم آن كودك نارسيده از شكم مباركش ساقط شد.

مؤ لف گويد: كه مسعودى در ''مروج الذّهب'' و ابن قُتَيْبَه در ''معارف'' و نورالدين عبّاس موسوى شامى در ''ازهار بستان النّاظرين'' محسن را در اولاد اميرالمؤمنين عليه السّلام شمار كرده اند و صاحب ''مجدى'' گفته كه شيعه روايت كرده خبر محسن و ''رفسه'' را و من يافتم در بعضى كتب اهل سنّت ذكر محسن را ولكن ذكر نكرده رفسه را مِنْ جَهْةٍ أعول عَلَيْه ا. [ ''المجدي'' ص 12. ]

بالجمله؛ از پسران اميرالمؤمنين عليه السّلام پنج نفر فرزند آوردند امام حسن عليه السّلام و امام حسين عليه السّلام و محمّد بن الحنفيّه و عبّاس و عمر الاكبر و از ذكر كردن مادران اولادهاى اميرالمؤمنين عليه السّلام اسامى جمله، از زوجات آن حضرت نيز معلوم شد. و گفته شده مادامى كه حضرت فاطمه عليهاالسّلام در دنيا بود اميرالمؤمنين عليه السّلام زنى را به نكاح خود در نياورد چنانكه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم در زمان حيات خديجه زن ديگر اختيار نفرمود و بعد از آنكه حضرت فاطمه عليهاالسّلام از دنيا رحلت فرمود بنا بر وصيّت آن حضرت، اُمامه دختر خواهر آن مخدّره را تزويج كرد. و به روايتى تزويج امامه از پس سه شب گذشته از وفات حضرت فاطمه عليهاالسّلام واقع شد و چون اميرالمؤ منين عليه السّلام شهيد گشت، چهار زن و هجده تن اُمُّ ولد از آن جناب باقى مانده بود و اسامى اين چهار زن چنين به شمار رفته: اُمامه و اَسماء بنت عُمَيْس و ليلى التّميميه واُمُّ الْبَنين.

/ 28