منتهی الآمال نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

منتهی الآمال - نسخه متنی

عباس قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


شرح حال حارث همدانى


سوم حارث بن عبداللّه الا عور الهَمْدانى [بدان كه هر گاه در ميان اصحاب حضرت اميرالمؤمنين "ع" تا اصحاب حضرت صادق "ع" 'همدانى' پيدا شد تمامش به سكون ميم است و منسوب به هَمْدان كه قبيله بزرگى است از يمن كه شيعه و دوست اميرالمؤمنين "ع" مى باشند. و حضرت در شأن ايشان فرموده:




  • وَلَوْ كُنْتُ بَوابا عَلى باب جنَّةٍ
    لَقُلْتُ لِهَمْدانَ ادَخُلوا بِسَلامٍ



  • لَقُلْتُ لِهَمْدانَ ادَخُلوا بِسَلامٍ
    لَقُلْتُ لِهَمْدانَ ادَخُلوا بِسَلامٍ



و امّا بعد از حضرت امام صادق "ع" هر گاه همدانى ديده شده محتمل است كه به فتح ميم باشد منسوب به هَمَدان و آن شهرى است كه بنا كرده آن را همدان بن فلوح به سام بن نوح "ع". دور آن شهر است كوه الوند كه از حضرت امام صادق "ع" مروى است كه در آن كوه چشمه اى است از چشمه هاى بهشت. صاحب 'عجائب المخلوقات' نقل كرده آن حديث را از حضرت امام صادق "ع" آن وقت گفته كه اهل همدان مى گويند اين چشمه همان آبى است كه در قلّه كوه است و آن آبى است كه بسيار سرد و سبك و گوارا به خوى كه شارب آن احساس ثقل آن نمى كند و آن شفاى مريضان است و پيوسته مى آيند به سوى او از اطراف.

"شيخ عباس قمى رحمه اللّه". "به سكون ميم" از اصحاب اميرالمؤ منين عليه السّلام و دوستان آن جناب است. قاضى نوراللّه گفته: در 'تاريخ يافعى' مذكور است كه حارث صاحب حضرت اميرالمؤمنين عليه السّلام بوده و به صحبت عبداللّه بن مسعود رسيده بود و فقيه بود و حديث او در سُنَن اَرْبَعه مذكور است [ 'ميزان الاعتدال ذَهَبى' 171/2. ] و در كتاب 'ميزان ذَهَبى' مسطور است كه حارث از كِبار علماء تابعين بود، و از ابن حيّان نقل نموده كه حارث غالى بود در تشيّع. [ 'مجالس المؤمنين' قاضى نوراللّه 308/1، 'مراة الجنان يافعى' 114/1 ذيل حوادث سال 65 ه ق. ] و از ابوبكر بن ابى داود كه از علماء اهل سنّت است نقل كرده كه او مى گفت كه حارث اعور، اَفْقَه ناس و اَفْرَض ناس و اَحْسَب ناس بوده و علم فرايض را از حضرت امير عليه السّلام اخذ نموده و نَسائى با آنكه تعنّت در رجال حديث مى كند حديث حارث را در سُنَن اربعه ذكر نموده و احتجاج به آن كرده و تقويت امر حارث كرده. [ 'مجالس المؤمنين' 308/1، 'ميزان الاعتدال' 172/2. ] و در كتاب شيخ ابوعمرو كَشّى مسطور است كه حارث شبى به خدمت حضرت امير عليه السّلام رفت، آن حضرت پرسيدند كه چه چيز ترا در اين شب به نزد من آورده؟ حارث گفت: واللّه! دوستى كه مرا با تُست مرا پيش تو آورده؛ آنگاه آن حضرت فرمودند: بدان اى حارث كه نميرد آن كسى كه مرا دوست دارد الاّ آنكه در وقت جان دادن مرا ببيند و به ديدن من، اميدوار رحمت الهى گردد و همچنين نمى ميرد كسى كه مرا دشمن دارد الاّ آنكه در آن وقت مردن مرا ببيند و از ديدن من، در عرق خجالت و نااميدى نشيند. [ 'رجال كَشّى' 299/1، 'مجالس المؤمنين' 309/1. ] اين روايت نيز در بعضى از اشعار ديوان معجز نشان آن حضرت مذكور است:




  • يا حار هَمْدانَ مَنْ يَمُتْ يَرَني
    مِنْ مُؤمِنٍ اَوْمُنافِقٍ قُبُلا



  • مِنْ مُؤمِنٍ اَوْمُنافِقٍ قُبُلا
    مِنْ مُؤمِنٍ اَوْمُنافِقٍ قُبُلا



[ اين اشعار از سيد حِميَرى است كه فرمايش على عليه السّلام را به شعر كشيده است: 'ديوان حميرى' ص 327، 'امالى شيخ مفيد' ص 7، مجلس اول. ]

"الابيات"

فقير گويد: بدان كه نَسَب شَيْخُنَا الْبَهائى زيدَ بهائُهُ به حارث مذكور منتهى مى شود و لهذا شيخ بهائى گاهى 'حارثى' از خود تعبير مى فرمايد. [ 'اربعين شيخ بهايى' ترجمه: خاتون آبادى، ص 25، حديث اول. ]

و اين حارث همان است كه حضرت امير عليه السّلام را ديد با حضرت خضر در نخيله كه طَبَق رُطَبى از آسمان بر ايشان نازل شد و از آن خوردند اما خضر عليه السّلام دانه او را دور افكند ولكن حضرت امير عليه السّلام در كف دست جمع كرد، حارث گفت: گفتم به آن حضرت كه اين دانه هاى خرما را به من ببخش، حضرت آنها را به من بخشيد، من نشاندم آن را بيرون آمد خرمايشان پاكيزه كه مثل آن نديده بودم. [ 'قصص الانبياء' راوندى ص 160، حديث 172، چاپ الهادى. ]

و هم روايت است كه وقتى به حضرت اميرالمؤمنين عليه السّلام عرض كرد كه دوست دارم كه مرا گرامى دارى به آنكه به منزل من درآئى و از طعام من ميل فرمائى حضرت فرمود: به شرط آنكه تكلُّف نكنى براى من چيزى را، پس داخل منزل او شد؛ حارث پاره نانى براى آن حضرت آورد حضرت شروع كرد به خوردن، حارث گفت: با من دَراهِمى مى باشد و بيرون آورد و نشان داد و عرض كرد اگر اذن دهيد براى شما چيزى بخرم، فرمود: اين نيز از همان چيزى است كه در خانه است يعنى عيبى ندارد و تكلّف ندارد. [ 'بحارالانوار' 160/42. ]

شرح حال حجر بن عدى


چهارم حُجْر [ به تقدم حاء مهمله مضمومه بر جيم. ] ابن عدى الكندى الكوفى از اصحاب اميرالمؤمنين عليه السّلام و از اَبْدال است، در 'كامل بهائى' است كه زهد و كثرت عبادت او در عَرَب مشهور بود، گويند شبانه روزى هزار ركعت نماز كردى [ 'كامل بهائى' 2 /192 193. ] و در 'مجالس' است كه صاحب استيعاب گفته كه حُجر از فضلاى صحابه بود و با صِغَر سن از كِبار ايشان بود و مستجاب الدَعوة بود و در حرب صفّين از جانب اميرالمؤمنين عليه السّلام امارت لشكر كِنْدَه به او متعلّق بود و در روز نهران امير لشكر حضرت اميرالمؤمنين عليه السّلام بود. [ 'مجالس المؤمنين' 242/1، 'الاستيعاب' 329/1. ]

علامه حلّى فرموده كه حُجر از اصحاب حضرت امير عليه السّلام و از اَبْدال بوده، و حسن بن داود ذكر نموده كه حُجر از عظماء صحابه و اصحاب اميرالمؤمنين عليه السّلام است يكى از امراى معاويه به او امر كرد كه حضرت اميرالمؤمنين عليه السّلام را لعن كند او بر زبان آورد كه 'اِنَّ اَميرَ الْوَفد اَمَرَنى اَنْ اَلْعَنَ عَلّيا فَالْعَنُوهُ لَعَنَهُ اللّهُ'.

حُجر با بعضى از اصحاب خود به سعايت زياد بن ابيه و حكم معاويه بن ابى سفيان در سنه پنجاه و يك شربت شهادت چشيد. [ 'مجالس المؤمنين' 242/1، 'رجال ابن داود' ص 70. ]

فقير گويد: كه اسامى اصحاب او كه با او كشته شدند از اين قرار است: شريك بن شدّاد الحَضْرمى، وصَيْفىّ بن شِبْل الشّيْبانى، و قَبيصَة بن ضُبَيْعَة العَبسى، و مُجْرِز بن شهاب الْمِنْقَرِىّ، و كِدام بن حيّان العنزى، و عبدالرحمن بن حسّان العنزى. و قبور ايشان با قبر شريف حجر در عَذْراء دو فرسخى دمشق واقع است، و قتل حجر در قلوب مسلمانان بزرگ آمد و معاويه را بر اين عمل سرزنش و توبيخ بسيار نمودند. و روايت شده كه معاويه وارد شد بر عايشه، عايشه با وى گفت كه چه واداشت ترا بر كشتن اهل عَذْراء حُجر و اصحابش؟ گفت اى امّ المؤمنين ديدم در قتل ايشان صلاح امّت است و در بقاء ايشان فساد امّت است لاجرم ايشان را كشتم؛ عايشه گفت: شنيدم از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم كه فرمود كشته خواهد شد بعد از من به عذراء كسانى كه غضب خواهد كرد حق تعالى براى ايشان و اهل آسمان. [ 'تنقيح المقال' علامه مامقانى 256/1. ] و نقل شده كه ربيع بن زياد الحارثى كه از جانب معاويه عامل خراسان بود چون خبر شهادت حُجر را بشنيد خداى را بخواند و گفت: اى خدا! اگر ربيع را در نزد تو قرب و منزلتى است جان او را مُعَجلاً قبض كن! هنوز اين سخن در دهان داشت كه وفات نمود. [ همان مأخذ. ]

/ 28