بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
اُصُولى: منظم، مرتب، قانونى، رسمى، حسابى، با قاعده، در اصطلاح فقهى كسى كه متكى به قواعد اصول فقه باشد، مقابل اخبارى. تَاْصيلَة: داراى دودمان، تبار، شجره. اَخَذَهُ بِاَصيلَتِهِ و اَصلَتِهِ: گرفت تمام آن را. جاؤُا بِاَصيلَتِهِمْ: آمدند تمامى ايشان. اَصيلَةُ الرَّجُلِ: جميع مال با نخلستان او. يَاْصُول: به معنى اصل است. مُتَاَصَّل: ريشه دار، عميق، استوار، بيمارى كهنه. لَقيتُهُ (اُصَيَّاناً): ملاقات كردم او را در آخر روز. (اَصَا) النَّبَتُ اَصواً، ن: بسيار شد گياه و بهم پيوست. (اَصِىَ) السَّنامُ، ف: بارمند شد پيه كوهان. اَصّى تَاْصِيَةٍ: دشوار گرديد. اصِيَة: خوراكى است كه از خرما سازند، خويشى، احسان، بلاى لازم. اَياصىّ: طنابهاى كوتاه كه دامن خيمه را به آن بندند. اِبْنُ اصى: مرغى است. (اَضَّنِىَ) الْاَمْرُ اَضّاً، ن: نهايت مشقت داد مرا اين كار. اَضَّنِىَ الْفَقْرُ اِلَيْكَ: مضطر گردانيد مرا فقر بسوى تو. اَضَّ الشّىْ ءَ: شكست اين چيز را.