فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی - نسخه متنی

احمد سیاح

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اُفُق و اُفْق - افاق، ج: كناره ها و اطراف آسمان هر آنچه كه ظاهر است، جاى وزيدن باد جنوب و شمال، فضاى مابين دو چوب جلوى خيمه، طرف، ناحيه.

وَ لَقَدْرَآهُ بِالْاُفُقِ الْمُبينِ (آيه): او را در ناحيه روشن ديد.

اُفُقىّ و اَفَقىّ و اَفّاق: هر كس كه در نواحى و اطراف زمين رود براى كسب معاش.

افاقِىُّ مَكَّةَ: آنكه خارج از مواقيت مكه است.

فَرَسٌ اُفُق: اسب نجيب الطرفين.

اَفَقُ الطَّريقِ - آفاق، ج: روى راه.

اَفِق: پوست نيم پيراسته يا پوستى كه آن را ندوخته و نشكافته دباغى دهند.

اَفَقَة: تهيگاه، دفن كردن پوست است در زمين تا آنكه پشم و موى آن بريزد.

اُفْقَة: پوست سر ذكر كه در موقع ختنه ببرند.

رَجُلٌ افَقٌ: مرد ختنه ناكرده.

افِقَة: تهيگاه.

اَفيق: دلو بزرگ، پوستى كه ندوخته و نشكافته آن را دباغى كنند، پوست نيم دباغت شده.

اَفيقَة: بلاى بد، پوست نيم پيراسته و ندوخته و نشكافته كه بد دباغى داده باشند.

اَفَّقَ: پياده رفت، بى مقصد گشت، سرگردان بود.

اَفَّاق: آواره، دربدر، سرگردان.

مِسْفاق، مِثْفاقىّ: لوله ايكه بوسيله آن از درون زيردريايى چيزهائى روى آب ديده شود.

(اَفِكَ) اِفْكاً و اَفْكاً و اَفَكاً و اُفُوكاً، ف ض: دروغ گفت.





/ 5263