بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
اِكسيرُ الحَياةِ: داروى زندگى بخش. (اكَفَ) الْحِمارَ ايكافاً و اَكَّفَ تَاْكيفاً: بست پلاس را بر پشت خر. اكَفَ الْبِناءَ: محكم و مستحكم ساخت. اَكَّفَهُ الْاِكافَ: خوى گير ساخت آن را. اِكافُ الْحِمارِ و اُكاف و وِكافَة - اُكُف، ج: گليم و پلاس ضخيمى كه زير پالان بر پشت خر مى نهند، عرقگير، خويگير. اَكَّاف: سازنده آن. (اَكِلَ) الْعُضْوُ اَكَلاً، ف: خورد بعض آن مر بعض را. اَكِلَ الْعُودُ (اُكال و اِكال اسم مصدر): خورد بعض چوب بعض ديگر را. اَكِلَتِ النَّاقَةُ اَكالاً: زحمت يافت ماده شتر بخارش رحم از پشم درآوردن بچه در شكمش. ناقَةٌ اكِلَةٌ، ص. اَكِلَتِ الْاَسْنانُ: خورده شدند دندانها و افتادند. اَكَلَهُ اَكْلاً و مَاْكَلاً، ن: خورد آن را و معدوم ساخت. اَلْحَسَدُ يَاْكُلُ الْايمانَ كَما تَاْكُلُ النَّارُ الْحَطَبَ (حديث): صفت حسد ميخورد ايمان را مثل اينكه آتش چوب را معدوم مى سازد. اُمِرتُ بِقَريَةٍ تَاْكُلُ الْقُرى (حديث): مامور شدم بقريه كه اهل آن قريه فتح كننده و غالب شونده قريه ها هستند. هذا حَديثٌ يَاْكُلُ الْاَحاديثَ (حديث): اين سخن بهتر از سخنهاى ديگر است. اكِل و اَكيل، ص. وَ هُمْ اكِلَةُ رَاْسٍ - اكِل واحد: ايشان قليلند كه سير ميگرداند آنها را يك گوسفند. اَكَلَنى رَاْسى اِكْلَةً و اُكالاً و اِكالاً: خارش كرد سر من.