فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی - نسخه متنی

احمد سیاح

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اِكسيرُ الحَياةِ: داروى زندگى بخش.

(اكَفَ) الْحِمارَ ايكافاً و اَكَّفَ تَاْكيفاً: بست پلاس را بر پشت خر.

اكَفَ الْبِناءَ: محكم و مستحكم ساخت.

اَكَّفَهُ الْاِكافَ: خوى گير ساخت آن را.

اِكافُ الْحِمارِ و اُكاف و وِكافَة - اُكُف، ج: گليم و پلاس ضخيمى كه زير پالان بر پشت خر مى نهند، عرقگير، خويگير.

اَكَّاف: سازنده آن.

(اَكِلَ) الْعُضْوُ اَكَلاً، ف: خورد بعض آن مر بعض را.

اَكِلَ الْعُودُ (اُكال و اِكال اسم مصدر): خورد بعض چوب بعض ديگر را.

اَكِلَتِ النَّاقَةُ اَكالاً: زحمت يافت ماده شتر بخارش رحم از پشم درآوردن بچه در شكمش.

ناقَةٌ اكِلَةٌ، ص.

اَكِلَتِ الْاَسْنانُ: خورده شدند دندانها و افتادند.

اَكَلَهُ اَكْلاً و مَاْكَلاً، ن: خورد آن را و معدوم ساخت.

اَلْحَسَدُ يَاْكُلُ الْايمانَ كَما تَاْكُلُ النَّارُ الْحَطَبَ (حديث): صفت حسد ميخورد ايمان را مثل اينكه آتش چوب را معدوم مى سازد.

اُمِرتُ بِقَريَةٍ تَاْكُلُ الْقُرى (حديث): مامور شدم بقريه كه اهل آن قريه فتح كننده و غالب شونده قريه ها هستند.

هذا حَديثٌ يَاْكُلُ الْاَحاديثَ (حديث): اين سخن بهتر از سخنهاى ديگر است.

اكِل و اَكيل، ص.

وَ هُمْ اكِلَةُ رَاْسٍ - اكِل واحد: ايشان قليلند كه سير ميگرداند آنها را يك گوسفند.

اَكَلَنى رَاْسى اِكْلَةً و اُكالاً و اِكالاً: خارش كرد سر من.

/ 5263