فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی - نسخه متنی

احمد سیاح

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فُلانٌ ذُواُكْلٍ: او صاحب بهره و نصيب است.

ثَوْبٌ ذُواُكْلٍ و قِرطاسٌ ذُواُكْلٍ: لباس سخت بافته و كاغذ سخت خمير شده.

اُكْلَة - اُكَل، ج: لقمه، گِرده، طعام و خورش.

اَكَلْتُ اُكْلَةً واحِدَةً: خوردم من يك لقمه و يك گرده.

هذَا الشَّىْ ءُ اُكْلَةٌ لَكَ: اين چيز طعمه اى است براى تو.

اَكْلَة: يكبار خوردن است به سيرى.

اِكْلَة و اُكال: خارش.

اِنّى لَاَجِدُ فى جِسْمى اِكْلَةً: در بدنم يافتم خارش.

اَكْلَة و اُكْلَة و اِكْلَة: غيبت.

اَكَلَ: خوراك خورد، ميل كرد، تمام كرد، تحليل برد، سائيد، تمام شد، تحليل رفت، پوسيد.

اَكْل: خوردن.

تَاْكُلُهُ النَّارُ (آيه(: )بر سبيل تشبيه گويند)، آتش هيزم را خورد.

اَكَلَ الْجِلْدُ: پوست به خارش افتاد.

اَكَلَ عَلَيْهِ الدَّهْرُ: پوسيد، و از كار افتاد ساليان دراز.

اَكَلَ عَيْشاً: نان و نمك خورد.

اَكَلَ حَقَّهُ: حق او را خورد، بحقوق او تجاوز كرد، ريشخندش كرد، او را دست انداخت، او را متقاعد كرد، از حسد و خشم خودخورى مى كند.

اكَل: هم سفره، هم كاسه.

تَاْكَلَ: پوسيد، كم كم فاسد شد، زنگ زد، سائيده شد، گنديد، فاسد شد، خراب شد.

غُرفَةُ الْاَكْلِ: تالار ناهارخورى.

/ 5263