بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
اكِلُ الْحَشَراتِ: حشره خوار. اكِلُ اللُّحُومِ: گوشت خوار. اكِلُ النَّباتاتِ: گياه خوار. اكِلَة: خوره نام بيمارى است كه به بدن افتد. اَكَّال، اَكُول، اَكيل: شكم پرست پرخور. اَكَّال: خورنده، فاسدكننده، تباه كننده. اِنَّهُ لَذُ و اُكْلَةٍ: او سخن چين است. اَكِلَة: خارش و مرضى است كه عضو از آن خورده مى شود، چارپاى چرنده. اُكَلَة: بسيار پرخوار (مذكر و مؤنث يكسانست). اكِل: پادشاه، خورنده. اكِلَةُ اللَّحْمِ: كارد، چوب دستى آهن دار، آتش، تازيانه. اَكال: خوراك. ما ذُقْتُ اَكالاً: نچشيدم چيزى از خوراك. اَكُول و اَكيل: بسيار پرخوار. اَكُولَة: بز نزاينده، بزى كه آن را براى خوردن فربه كنند. اَكيل و اُكُولَة و اَكيلَة: بزى كه آن را به جهت شكار گرگ استفاده كنند. اَكيلة: بزى را كه براى خوردن او را فربه نمايند. مَاْكُول: خوردنى، قابل خوردن، خوراكى، رعيت. تَاْكُل: پوسيدگى، تباهى، فساد، تحليل، تدريجى. تَاْكُلُ الْجُسُور: پوسيدگى پلها. مَاْكُولات و مَشْرُوبات: خوردنيها و آشاميدنيها. مُؤاكِل: هم سفره، هم كاسه. مَاْكَل - مَاكِل، ج: كسب، طعام، خوردنى.