بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
مَاْلُوع: ديوانه. (اَلَفَهُ) اَلْفاً، ض: داد او را هزار - اَلِف، ص. اَلِفَهُ اِلْفاً و اَلْفاً، ف: انس گرفت با او، دوست گرفت او را. الِف، ص مذكر - اُلاَّف، ج - الِفَة، ص مؤنث الِفات و اَوالِف، ج. الَفَ الْمَكانَ: الفت و انس گرفت به اينجا. الَفَهُمْ ايلافاً: كامل گردانيد آنها را هزار. الَفَ الدَّراهِمَ: درهم ها را به هزار كامل گردانيد. الَفَتِ الْاِبِلُ شَجَراً وَ ماءً: جمع كردند شتران ميان درخت و آب را چون از يكى فارغ شدند به ديگرى پرداختند. الَفَ فُلاناً ايلافاً و مُؤالَفَةً و اِلافاً: الفت داد فلان را به مكانى يا به كسى. ايلاف (آيه): عهد، زينهار دادنست. اَلِفَ الشَّىْ ءُ: عادت كرد، مأنوس شد، آموخته شد، رام شد، اهلى شد. الَفَ: همنشين شد، همدم شد، معاشرت كرد. اَلَّفَ: پيوند جمع شدن، داد با ميل و رغبت. كُنْتُمْ اَعْداءً فَاَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ (آيه): با هم دشمن بوديد دلهاى شما را پيوند داد. اَلَّفَ: رام كرد، اهلى كرد، بومى كرد، آموخته كرد، بهم پيوست، متحد كرد، يكى كرد، آميخت. اَلَّفَ بَيْنَهُمْ: هم آهنگ كرد، سازش داد، موافق كرد، با هم جور كرد ايشان را. اَلَّفَ الْكِتابَ: كتاب نوشت، تأليف كرد، گرد آورد. اِئْتَلَفَ: شريك شد، يكى شد، مانوس شد، دوست و محرم شد. اَلَّفَ بَيْنَهُمْ تَاْليفاً: جمع نمود آنها را، سازگارى داد ميان ايشان. مُؤَلَّفَةُ الْقُلُوبِ: بعض بزرگان عرب را كه پيغمبر (ص) به عطاى ايشان مامور شد تا ديگران را به اسلام آوردن ترغيب كنند.