بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
(اَمَجَ) اَمْجاً، ض: تيز رفت و سير سريع نمود. اَمِجَ اَمَجاً: تشنه گرديد. اَمَج: گرما و تشنگى، شدت گرما. (اَمَحَ) الْجُرحُ اَمَحاناً، ض: درد گرفت زخم. (اَمِدَ) عَلَيْهِ اَمَداً، ف: خشم گرفت بر وى. تَاْميد: بيان كردن حد و انتها. سِقاءٌ مُؤَمَّدٌ: مشگى كه بقدر يك آشاميدن آب در او باشد. اَمَد: غايت و منتهى، خشم، زمان، مدت، حد، كنار، دورترين. فَطالَ عَلَيْهِمُ الْاَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ (آيه): زمان بر آنها طولانى شد، پس دلهاشان سخت گرديد. ما اَمَدُكَ: چند است انتهاى عمر تو. اُمْدَة: بقيه چيزى. امِد: پر از خير و شر، كشتى پر از بار. اِمِّدان: موضعى است، آبيكه در روى زمين باشد. اَمَدٌ مَاْمُودٌ: غايب و منتهى اليه. (اَمَرَهُ) بِهِ اَمْراً، ن: حكم كرد آن را. اَمَّرَهُ اللَّهُ وَ امَرَهُ: بسيار گردانيد خدا نسل و مواشى او را. اَمَرَ عَلَيْنا اَمْراً، ن ف ك: حاكم و فرمانروا شد بر ما.