فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی - نسخه متنی

احمد سیاح

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اَبَّهْتُهُ تَاْبيهاً: آگاه گردانيدم او را و ياد او دادم.

اَبَّهْتُهُ بِكَذا، ن: تهمت زدم او را به چنين.

اُبَّهَة: عظمت و بهجت، تكبر و نخوت.

اَبَه ( از ب ه ه): گلو گرفته.

(اَبَوْتُهُ( اِباوَةً و اَبْواً، ن: پدر گرديدم او را )كار پدر او را بجا آوردم).

ما َلُه اَبٌ يَاْبُوهُ: نيست او را پدرى كه بپرورد او را.

اَبَوْتُ وَ اَبَيْتُ اَبُوَّةً: پدر گرديدم (صاحب فرزند شدم).

اَبَّيْتُ لَهُ تَاْبِيَةً: گفتم او را پدر من فداى تو باد.

تَاَبّى فُلانٌ فُلاناً: پدرگرفت او فلان را.

اَبْ و اَبا (اصل اواَبَوَ): پدر.

اَبَوانِ و اَبانِ تثنيه - اباء و اَبُونَ و اُبُّوةَ ج: پدر و مادر.

يا اَبى و يا اَبَتِ (در ندا گويند): اى پدر من.

لا اَبَ لَكَ و لا اَباً لَكَ و لا اَباكَ و لا اَبَكَ و لااَبٌ لَكَ (درمقام مدح و ذم و براى دعا استعمال مى شود): نيست تو را پدر معروفى، كافى نيست تو را غير نفس تو، تو موصوف به اخلاق ناپسندى و پدر ندارى كه تو را منع نمايد.

لِلَّهِ اَبُوكَ (درمدح و تعجب گويند): براى خدا است خوبى پدر تو كه همچو تو پسر شريف و فاضل دارد.

اَبُوالْاَضْياف: ميزبان، مهماندار.

اَبُواِياس: هر آنچه كه به آن دست شويند مانند خطمى و پودر و صابون و غيره.

اَبُو اَيُّوب: شتر.

اَبُوالْبَريص: پرنده اى است اندك پيس.

/ 5263