فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی - نسخه متنی

احمد سیاح

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

رَوْضَةٌ مُؤَنِّفٌ: مرغزار و سبزه زار نچريده.

اَنَّفَ فُلاناً: برانگيخت او را بر ننگ و عار.

اَنَّفَ النَّصلَ: تيز كرد پيكان را.

تَاْنيف: طلب كردن گياه.

نَصلٌ مُؤَنَّفٌ: پيكان تيز نوك.

غَنَمٌ مُؤَنَّفَةٌ: گوسفند گياه طلب كرده شده.

اِئْتِناف و اِسْتِئْناف: آغاز كردن كار و ازسر گرفتن آن.

مُؤْتَنِف: سبزه زار نچرانده.

جارِيَةٌ مُؤْتَنَفَةُ الشَّبابِ: دختر خوش منظر بجوانى.

تَاَنَّفَ الْمَراَةُ: ميل كرد و راغب شد زن از باردارى به خوردن ماكولات گوناگون.

اِنَّها لَتَتَاَنَّفُ الشَّهُواتِ: آن كنيزك آرزو مى كند و رغبت دارد به چيزى بعد از چيزى.

مُتَاَنِّف: سبزه زار نچرانيده.

اَمْرٌ مُسْتَاْنَفٌ: كار تازه و نو كه كسى نكرده باشد.

اَنْف - اُنُوف و اناف و انُف، ج: بينى، بزرگ قوم، پشته، بيرون آمدگى كوه، اول هر چيز يا سخت ترين آن، زمين خاك رس كه پيوسته بر آن آفتاب باشد، اطراف و كناره نان، پاره از آن، كناره ران، كناره ريش، كناره كف پاى شتر.

آناف: هم اكنون.

ما ذا قالَ آنِفاً (آيه): هم اكنون چه گفت.

اَنْفُ الْبَردِ: سختى سرما.

اَنْفُ الْمَطَرِ: بارانى كه اولين گياه را ميروياند.

رَجُلٌ حَمِىُّ الْاَنْفِ: مرد با ننگ.

/ 5263