بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
اَنيف: آهن نرم، كوه روياننده گياه قبل از جميع زمين. اَنِفَ مِنْهُ: به او اهانت كرد، از او عار داشت، رد كرد. اِسْتَاْنَفَ: تجديد كرد. اِسْتَاْنَفَ الدَّعْوِىُّ: استيناف داد، پژوهش خواست. اَنْفُ الْجَبَلِ: دماغه، برآمدگى كوه، داخل دريا. اَنْف: پله، نردبان. رَغَمُ اَنْفِهِ: باوجود، على رغم، خواه ناخواه. سَاَلَ اَنْفَهُ: آب از بينى روان ساخت. كَسَرَ اَنْفَهُ: تحقير كرد، دماغ او را به خاك ماليد. اَنْفىّ: وابسته به بينى، دماغى. اَنْفَة:: تكبر، غرور، خودستائى. آنِفاً: بيش از اين. مَذْكُورٌ آنِفاً: ياد شده، ذكر شده. اِنَفى: نازك طبع، وسواسى.