فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
اَنُوف: متكبر، گردن فراز، مغرور، خودبين.
اِسْتِئْناف: از سر نو.
اِسْتِئْنافُ الدَّعْوى: پژوهش خواهى، عرضحال، استيناف.
عَريضَةُ الْاِسْتينافِ: دادخواست، پژوهشى.
قُضاةُ الْاِسْتيناف: دادرسان، دادگاه اُستان.
مَحْكَمَةُ الْاِسْتينافِ: دادگاه استان.
اِسْتينافى: دعواى قابل طرح در دادگاه استان.
مُسْتَاْنِفُ الدَّعْوى: پژوهش خواه.
اَلْمُسْتَاْنَف: پژوهش خواهنده.
اِنْفِلُونْزا: زكام، سرماخوردگى شديد واگيردار.
اَرضٌ اَنيفَةُ النَّبْتِ: زمين زود روياننده گياه.
مِئْناف: رونده در اول شب، شبانى كه سبزه زار نچرانده ندارد.
(اِنِقَ) اَنَقاً - ف: شادمان و خوشحال گرديد.
اَنِقَ الشَّىْ ءَ، ف: دوست داشت آن را.
اَنِقَ بِالشَّىْ ءِ، ف: شگفت نمود به آن و تعجب كرد.
ما انَقَ فى كَذا: شگفت نكرد در طلب.