بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
وَ يُطافُ عَلَيْهِمْ بِانِيَةٍ مِنْ فِضَّةِ (آيه): ظرفهائى از نقره بر آنها گردانده مى شود. رَجُلٌ انٍ: مرد بسيار حليم و بردبار. اِنِية: كلمه انكار است به معنى نَه. (اَنّى): هركجا، از كجا، كجا، چگونه. اَنّى تَجْلِسْ اَجْلِسْ: هر كجا بنشينى بنشينم، من (انى ظرف است كه مانند اسماء شرطيه دو فعل را جزم مى دهد). اَنّى لَكَ ذلِكَ: از كجا براى تو اين است. اَنّى جِئْتَ: كجا آمدى تو. اَنّى يَكُونُ ذلِكَ لَكَ: چگونه مى باشد اين براى تو. اَنيسُون، يانسُون: تخم باديان، رازيانه. اَنّيطَة: نان خشك. (اَوْ): حرف عطف است به معنى يا مثل: لَبِثْنا يَوْماً اَوْ بَعْضَ يَوْمٍ كه استعمال براى شك شده درنگ كردم يكروز يا كمتر. وَ اِنَّا اَوْ اِيَّاكُمْ لَعَلى هُدىً اَوْ فى ضَلالٍ مَبينٍ (آيه): براى ابهام، من با شما هر آينه در هدايتم يا در گمراهى آشكار. سِرراكِباً اَوْ ماشِياً: (براى تخيير). سير كن سواره يا پياده. جالِسِ الْعُلَماءَ اَوِ الزُّهَّادَ: (براى اباحه) همنشينى با علماء يا با زهاد كن. اَلْكَلِمَةُ اِسْمٌ اَوْ فِعْلٌ اَوْ حَرفٌ: براى تقسيم. ما اَدْرى اَسَلَّمَ اَوْ وَدَّعَ: (براى تقريب) نمى دانم سلام كرد يا وداع. لَاَلْزَمَنَّكَ اَوْ تَقْضِيَنى حَقّى: (به معنى اِلى يا اِلاَّ استثنائيه) است، هر آينه ملازم تو ميشوم تا اينكه حق مرا ادا كنى. كُونُوا هُوداً اَوْ نَصارى (آيه(: )به معنى تبعيض)، باشيد بعضى يهودى يا نصارى. وَ اَرسَلْناهُ اِلى مِاَةِ اَلْفٍ اَوْ يَزيدُونَ (آيه(: )به معنى بل آمده)، فرستاديم ما او را بسوى صدهزار بلكه بيشتر. اِلى حَمامَتِنا اَوْ نِصفِهِ: (به معنى واو جمع) بضميمه كبوترهاى ما و نصف آنها. دَعِ الْاَ وَّجانِباً: به معنى اسم (او را بشدّ خوانند) او را بگذار بطرفى. لَبِثْنا يَوْماً اَوْ بَعْضَ يَوْمٍ (آيه): يك روز يا قسمتى از روز توقف كرديم. اُوَّة - اُوَو، ج: سختى و داهيه. اَوْب: به اياب رجوع شود. مِنْ كُلِّ اَوْبٍ:از هرطرف، از هرسمت، از تمام جهات. (اُوتُ(الْاَديمَ بِهِ،ن:دباغت دادم پوست رابه آء )و اوت در اصل اؤت بوده(. اَديمٌ مَاْوُوٌ )كَمَقُول)، ص. آء - اءَة واحد: درختى است، صدا يا حكايت آن، كلمه كه شتر را به آن زجر كنند. (ابَ) اَوْباً و اِياباً و اِيَّاباً، ن و اَوْبَةً و اَيْبَةً و ايبَةً و مَاباً: برگشت. ابَهُ و اِلَيْهِ اَوْباً: آمد او را به شب. ابَ اِلَيْهِ ناسٌ: آمدند او را مردم از هر سو. ابَهُ اللَّهُ: دور دارد او را خدا. ابَتِ الشَّمْسُ اِياباً و اُيُوباً: فرو شد آفتاب. ابَتِ النَّاقَةُ اَوْباً: زود ازود بسرعت پا انداخت در رفتن. ناقَةٌ اُوُوبٌ، ص. اَوبَ اَوَباً، ف: خشمگين شد. مُؤاوَبَة: سبقت گرفتن شتران در رفتن. اَوَّبَ تَاْويباً: بازگرديد، همه روز رفت، با يكديگر سبقت كردند شتران در رفتن، تسبيح گفت. مُاَوَّب: مجتمع گرديده دور درخت، گويند (اَنَا حُجَيْرُهَا الْمُاَوَّبُ وَ غُدَيقُهَا الْمُرَجَّبُ يعنى منم خُبره و آگاه). ريحٌ مُاَوِّبَةٌ: بادى كه همه روز وزد. ايتابَ اِئْتِياباً: بازگشت و بوقت شب آمد يا در شب آمد - مُؤْتاب، ص. تَاَوَّبَهُ: آمد او را بشب مُتَاَوِّب، ص. اَوْاَبْتُهُ: بخشم آوردم او را. اَوْب: بازگشت، ابر و باد، سرعت، برگشت دست و پاى چارپا در رفتن، ورود آب در شب، قصد، عادت، استقامت، زنبور، شهد، طريق، جهت و سوى. جاؤُا مِنْ كُلِّ اَوْبٍ: آمدند از هر سوى.