بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
اَهِلَة: مال. اهِل: كسى كه او را عيال باشد. مَكانٌ اهِلٌ: جاى باكسان. اِهالَة - اِهالات، ج: پيه يا پيه گداخته يا روغن زيت يا هر نان خورش از قسم روغن. اَهَلَ، تَاَهَّلَ: عروسى كرد، زن گرفت. اَهِلَ الْمَكانُ: آماده بود، جمعيت دار بود، معمور و مسكون بود. اَهَّلَ لِلْاَمْرِ: شايسته قرار داد، متناسب كرد، آماده كرد. تَاَهَّلَ لِلْاَمْرِ: براى كار شايسته بود، مناسب و درخور بود. اَهْل: خانواده. اَهْلاً و سَهْلاً: خوش آمديد. اَهْلاً بِاَهْلٍ: بدون زحمت، بى تشريفات، خودمانى. حَربٌ اَهْلِيَّةٌ: جنگ داخلى. اَهْلِيَّة: شايستگى، استعداد، زرنگى، مناسبت، صفت، شرايط لازم. مُؤَهِّلات: صفات و شرايط لازم، موجبات. اهِل، مَاْهُول: مسكون، داراى جمعيت. مُسْتَاْهِل: شايسته، لايق، سزاوار. مَكانٌ مَاْهُولٌ: مكانى كه اهل او در آن باشند. (اَهْيَف): لاغر، باريك. (اِهان): تنه درخت كه شاخه ها و بالاى آن بريده باشد. اهِن: مال قديمى و موجود. اَعْطاهُ مِنْ اهِنِ مالِهِ: عطا كن او را از مال قديم و حاضر خود. اَهانَ: بدرفتارى كرد، بدزبانى كرد. (اَىْ): حرف نداء مانند اَىْ رَبّى، و حرف تفسير هم آيد مانند رَأيَتُ غَضَنْفَرَ: اَىْ اَسَداً: يعنى ديدم من غضنفر را: يعنى شير را. اى: حرف جواب است به معنى نعم يعنى بلى و با قسم آيد مانند اى وَاللَّهِ.