بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
اِبىّ: متكبر، عار داشتن از پر افاده. ماءٌ مَاْباةٌ: آبيكه شتران آن را كراهت دارند. (اَتَّهُ) اَتّاً، ن: غالب شد او را به حجت. اَتَّ رَاْسَهُ: شكست سر او را (مَأَتَّه مصدر ميمى يا اسم ظرف). (اُتِّبَ) الثَّوْبُ تَاْتيباً: چادر گردانيده شد جامه. اَتَّبَهُ الْاِتْبُ: پوشانيد او را چادر. تَاَتَّبَ الْاِتْبَ و اِئْتَتَبَ: پوشيد چادر را. تَاَتُّب: سخت شدن، آماده شدن، گذاردن چله كمان بر سينه و بيرون آوردن هر دو بازو. تَاَتَّبَ قَوْسَهُ عَلى ظَهْرِهِ: نهاد كمان را بر پشت خود. اِتْب - اتاب و اِتاب و اُتُوب و آتُب ج: چادر و پيراهن و هر جامه اى كه كوتاه باشد يا شلوار بى پا و يا پيراهن بى آستين. اِتْبُ الشَّعير: پوست جو. اِتْب، مِئْتَبَة: پيش بند. رَجُلٌ مؤتَّبُ الظُّفْرِ: مرد ناخن كج. (اِتاد): ريسمانيكه بدان پاى ماده گاو را بندند در وقت دوشيدن شير. (اَتَّرَ) الْقَوْسَ تَاْتيراً: زه كرد كمان را. (اُتْرُج) و اُتْرَنْج: ميوه ئيست شبيه به ليمو و از جنس آن به شكل. (اُتَيْشَة): مرد ضعيف عقل كه جنگ نتواند كرد.