بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
(بَاْز( - اَبؤُز و بُووُز و بِئْزان، ج و )اَلْباز و اَلْبازى - اَبْواز و بَواز و بُزاة)، ج: پرنده اى است شكارى وغيره. بازْدار - بَزادِرَة، ج: نگاهدارنده باز شكارى وغيره. (بَاْزَلَة): رفتن با شتاب، نزاع و معارضه با همديگر كردن. (بَؤُسَ) الرَّجُلُ بَاْساً، ك: دلير و جنگجو شد مرد. بَئِس و بَئيس، ص. بَئِسَ الرَّجُلُ بُؤْساً و بُؤُساً و بَاْساً و بَئيساً و بُؤْسى و بَئيسى: سخت نيازمند و محتاج شد آن مرد. بِئْسَ: ناپسند، بد (كلمه ذم است). جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ (آيه): جهنم براى او بد جايگاهيست. بِئْسَ رَجُلاً زَيْدٌ وَ بِئْسَتْ اِمْرَاَةً هِنْدٌ: بد مرديست زيد و بد زنى است هند. بَاْس: سختى، ناپسند. وَاللَّهُ اَشَدُّ بَاْساً (آيه): خدا از حيث عقوبت سختتر است. فَلَوْلا اِذْ جائَهُمْ بَاْسُنا تَضَرَّعُوا (آيه): زمانيكه عذاب ميآيد زارى ميكنيد. اِبْاس: به سختى رسيدن. اِبْتَاَسَ: اندوهگين شد، كراهت داشت.