فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی - نسخه متنی

احمد سیاح

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

(اِيس): گوساله مقدس نزد فراعنه مصر.

(اَبيقُور): اپيكور يكى از حكماى قديم يونان.

(اَتَلَ) اَتْلاً و اَتَلاناً واَتْلالاً، ض: پاها را نزديك يكديگر نهاد در موقع خشم.

اَتَلَ مِنَ الطَّعامِ: سير شد شكم از خوراك.

اَوْتَل - اُتُل و وُتُل، ج: شكم پرى، سيرى.

قَوْمٌ اُتُلٌ و وُتُلٌ: گروهيند سير.

اَتْل: گز، درخت گز.

(اُتُمُبيل): اتومبيل، سياره.

(اِتاوَة): ماليات.

(اَتَمَ) اَتَماً، ض ف: تامّل و كندى كرد در رفتن.

اَتَمَ فِى السَّقاءِ اَتْماً، ن: شكافته شد دو درز مشك پس يك درز گرديد.

اَتْم: بريدن، مقيم بودن به جائى.

اتَمَ الْمَراَةَ ايتاماً و اَتَّمَ تَاْتيماً: افضا كردن زن را (دو راه او را يكى كردن).

اَتَم: كندى، درنگى.

فى سَيْرِهِ اَتَمٌ: در رفتارش درنگى و تامل است.

اُتُم: زيتون برى.

اَتُوم: زن فرج تنگ، زنى كه دو سوراخش يكى شده باشد.

مَاْتَمْ - مَاتِم ج: مجمع مردم در غم و اندوه و در شادى يا خاص به مجمع زنان، انجمن زنان در هنگام عزا و نوحه گرى.

كُنَّ فى مَاْتَمِ فُلانٍ اَوْ فى مَناحَةِ فُلانٍ: باشيد زنان در عزاى فلان مجتمعاً.

اِبِلٌ اتِماتٌ: شتران مانده آهسته رو.

(اَتَنَ) بِهِ اَتْناً و اُتُوناً، ض: مقيم شد و ثابت ماند آنجا.

اَتَنَ اَتَناناً: پا را نزديك هم گذارد در هنگام خشم.

اَتَنَ اَتَناً، ن: برآمد دو پاى طفل پيش از دو دستش از رحم به خلاف عادت.

اَتَنَتِ الْمَراَةُ و اتَنَتْ ايتاناً: بچه نگونسار زائيد زن.

اِسْتَاْتَنَ الرَّجُلُ: خريد مرد خر ماده را و برگزيد براى خود.

اِسْتَاْتَنَ الْحِمارُ: خر ماده گرديد خر نر.

كانَ حِماراً فَاسْتَاْتَنَ: خر نر بود پس خر ماده گرديد (مثل است در حق كسى كه خوار گردد پس از عزت).

اُتُن: زمين بلند.

اَتان و اِتان - اتُن و اُتُن و اُتْن، ج و مَاْتُوناً (اسم جمع): خر ماده، محل ايستادن آبكش در سر چاه.

اَتان - اُتُن، ج: محل نشست هودج و كجاوه در پشت شتر.

اَتانُ الضَّحْلِ: سنگى بزرگ بر دهانه چاه كه از بستن خزه پاى بر آن بلغزد يا سنگى كه نيمى از آن در آب چاه و نيمى بيرون آب باشد.

اَتُّون و اَتُون - اُتُن و اَتاتين، ج: آتشدان نانواها و آهك پزان، كوره و تنور، تون حمام.

اَتُّونىّ: تون تاب، گلخن تاب.

مِئْتان: زنى كه هميشه فرزند نگونسار زايد.

(تَأْتَهَ): خود را ديوانه ساختن.

(اَتَا) الْبَعيرُ اَتُواً، ن: شتاب كرد شتر در رفتن.

اَتَا الرَّجُلُ: عطا كرد مرد.

اَتَتِ الْماشِيَةُ اَتاءً: برآمد نماى ماشيه يعنى بچه و شير آن.

اَتَوْتُهُ اَتْواً و اِتاوَةً: باج و رشوت دادم او را.

اَتَوْتُهُ اَتْوَةً: آمدم او را.

اَتَتِ النَّخْلَةُ و الشَّجَرَةُ اَتْواً و اِتاءً: برآمد بار نخل يا ظاهر شد صلاح آن يا بسيار گرديد بار آن.

اَتْو: استقامت در رفتن، سرعت سير، روش و طريقه، مرگ و سختى، شدت مرض و سختى، شخص بسيار بزرگ، عطا و هديه بخشش.

كُنَّا نَرمِى الْاَتْوَ وَ الْاَتْوَيْنِ: مى انداختيم تير را يك بار و دو بار.

جاءَ اَتْوُهُ: برآمد كره و سرشير آن.



/ 5263