فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی - نسخه متنی

احمد سیاح

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

رَجُلٌ اَبَجٌّ: مرد فراخ و درشت چشم.

عَيْنٌ بَجَّاء: چشم فراخ و درشت.

بَجاجَة: فرومايه و ناكس و پست.

(بُجْبُج): مشگ هاى شكافته شده.

تَبَجْبَجَ لَحْمُهُ: سست و پر شد گوشت او.

بَجْبَجَة: آوازى كه در وقت خوابانيدن كودك گويند.

رَجُلٌ بَجْباج و بَجْباجَة: مرد فربه لرزان گوشت، احمق و پرگوى.

رَمْلٌ بَجْباجٌ: ريگ توده و جمع شده سخت.

رَجُلٌ بُجابِجٌ: مرد تناور و فربه.

(بَجِحَ) بِهِ بَجَحاً، ف: شادمان شد به او - داراى قدر و منزلت بزرگ گرديد.

بَجَّحْتُهُ تَبْجيحاً: شادمانه كردم او را، بزرگ داشتم وى را.

تَبَجَّحَ بِهَ: شادمانه گرديد، بزرگوارى نمود و فخر كرد.

(يُقالُ يَتَبَجَّحُ بِكَذا): بزرگ پنداشت و افتخار كرد.

بَجَّحَ: بى حيا شد، گستاخ شد، بى شرم و پررو شد.

تَبَجَّحَ: افتخار كرد، باليد، لاف زد، خودستائى كرد.

بَجَح: شادمانى.

بَجاح: بسيار شادمان و خوشحال.

(بَجَدَ) بُجُوداً، ن: مقيم گرديد.

بَجَدَتِ الْاِبِلُ: شتران ملازم چراگاه و مقيم شدند.

بَجَّدَ تَبْجيداً: مقيم شد.

بَجْد: جماعت و كثير از مردم، يكصد و زيادتر از اسبان.

/ 5263