فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی - نسخه متنی

احمد سیاح

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بَجَسَ هُوَ: برآمد و روان گرديد.

بَجَسَ الْجُرحَ: شكافت جراحت و زخم را.

بَجَسَ فُلاناً بُجُوساً: دشنام داد فلان را.

بَجَّسَ الْماءَ تَبْجيساً: روان كرد آب را.

تَبْجيس: شكافتن زخم.

تَبَجَّسَ الْماءُ: روان گرديد آب.

اِنْبَجَسَ، تَبَجَّسَ: پريد، تند روان شد، با صدا بيرون ريخت.

اِنْبَجَسَ الْماءُ: آب برآمد از چشمه و روان گرديد.

فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً (آيه): پس روان گرديد آب از او دوازده چشمه.

مآءٌ بَجْسٌ و مُنْبَجِسٌ: آب روان و جارى.

سَحائِبُ بُجْسٌ و بُجَّسٌ: ابرهاى ريزان.

بَجيس: بسيار آب.

(بَجَعَهُ) بَجْعاً، م: بريد آن را به شمشير.

بَجَع: مرغ سقاء پرنده اى است داراى منقار طويل به شكل.

(بَجِلَ) بَجْلاً و بُجُولاً، ف ن: نيكوحال و شادمان گرديد.

بَجُلَ بَجالَةً و بُجُولاً، ك: معظم و مكرم گرديد.

اَبْجَلَهُ الشَّىْ ءُ: كافى شد او را آن چيز.

بَجَّلَهُ تَبْجيلاً: گرامى داشت او را.

بَجَلَ: گفت بس است تو را جائى كه رسيدى.

مُبَجَّل: مرد تعظيم كرده شده، محترم، موقر، معزز.

بَجَل: حرف ايجابست مانند نَعَم به معنى آرى و اسم فعل است به معنى يَكْفى و حَسْبُكَ يعنى كفايت مى كند تو را و بس است و همچنين بَجَلنى و بَجَلَكَ و بَجَلى.

/ 5263