بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
بَحَّ الْبَطَّةُ: اردك قات قات كرد. بُحاح: نفس تنگى (نام بيماريست). اَبَحّ، مَبْحُوح: خشن، گرفته. اِبْتِحاح: وسعت، فراخى زندگانى. بَحَح و بُحَّة: گرفتگى گلو و سنگينى و خشونت آواز. شَحيحٌ بَحيحٌ: (از اتباع است) ثانى به معنى اول است يعنى بخيل. اَبَحّ - بُحّ، ج: دينار، فربه، چوب ضخيم. (بَحْبَحَ) و تَبَحْبَحَ: جاى گرفت و فرود آمد. بَحْبَحَ، تَبَحْبَحَ: آسوده بود، راحت بود، در آسايش بسر برد، در ناز و نعمت بسر برد. تَبَحْبَحَ الدَّارَ: جاى گرفت در وسط خانه. تَبَحْبَحَ الْحَياءُ: وسيع باريد باران و جاى گرفت در زمين. بَحْبَحىّ: مرد وسيع نفقه. بَحْبَحَة: جماعت. بَحْباح: كسى كه بسيار كوتاه باشد تا درازى و پهنايش برابر شده.