بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
مَباحِثُ الْبَقَر: زمين بى آب و گياه، يا جاى نامعلوم. (بَحْثَرَهُ) بَحْثَرَةً: جستجو و تفتيش او كرد، پراكنده و جدا ساخت آن را، برآورد او را و ظاهر و نمايان گردانيد، شورانيد او را. بَحْثَرَ: پخش كرد، بر باد داد، تباه كرد، فنا كرد. بَحْثَرَ اللَّبَنُ: بريده گرديد شير.لَبَنٌ مُبَحْثَرٌ، ص. تَبَحْثَرَ: پراكنده گرديد. (بَحْثَنَ) فِى الْاَمْرِ بَحْثَنَةً: جدائى و تراخى نمود در كار. (بُحْدُرى): كودك شيرزده كه قوى نشود. (بَحْدَلَ): تند و تيز و شانه جنبان رفت. بَحْدَلَة: سبك دويدن. (بُحْذُق(: برز قطونا )اسپرزه معروف). (بَحَرَهُ) بَحْراً، ن: شكافت، گشاد و فراخ گردانيد. بَحَر: شكافتن گوش. بَحِرَ بَحَراً، ف: سراسيمه و متحير شد از ترس، سيراب نگرديد از بسيارى تشنگى. بَحِرَ: گيج شد، رنگ از رويش پريد، ترسيد.