فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی - نسخه متنی

احمد سیاح

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بَحِرَالْبَعيرُ: سست وتيره رنگ گرديد از سخت دويدن.

- بَحِر، ص.

اَبْحَرَ: بسيار بينى سرخ گرديد، سفر دريا كرد، مسلول گرديد، رسيد به كسى بدون قصد و اراده.

اَبْحَرَتِ الْاَرضُ: پر منفعت گرديد زمين.

اَبْحَرَ الْماءُ: شور گرديد آب.

اَبْحَرَهُ: شور يافت آن را.

اَبْحَرَ السَّفينَةُ: كشتى لنگر كشيد حركت كرد.

تَبَحَّرَ فِى الْمالِ: بسيار متمول شد.

تَبَحَّرَ فِى الْعِلْمِ: بسيار علم و عالم گرديد، كنجكاو شد يا مطالعه عميق كرد.

اِسْتَبْحَرَ: پهن و فراخ گرديد.

اِسْتَبْحَرَ الشَّاعِرُ: پرگوى شد شاعر.

بَحْر - اَبْحُر و بُحُور و بِحار، ج: جوى بزرگ، درياى شور، فراخى وسعت، مرد كريم عالم، اسب فراخ گام، زمين با زراعت و علف، عمق بچه دان، شكاف، شكاف گوش.

اُبَيْحِر (تصغير): نهر و جوى كوچك.

بَناتُ بَحْرٍ اَوْ بَخْرٍ: ابرهاى تكه تكه كه اوائل تابستان روى هم جمع شود.

بَحْرِىّ: منسوب بسوى دريا.

بَحَر: بيمارى سل و آن عارض شتران هم ميشود.

بَحرَة: شهر و زمين، زمين پست، مرغزار و سبزه زار بزرگ، محل ايستادن آب، هر ده كه دَر آن نهر جارى و آب صاف باشد.

بَحير: مسلول.

بَحيرَة - بَحائِر و بُحُر، ج: ماده شتر يا گوسفندى كه در جاهليت هرگاه ده شكم ميزائيد گوش او را شكافته و آزاد مى گذاردند تا بچرد و حرام ميكردند ذبح او را.

/ 5263