فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
حَصانُ الْبَحْر: اسب آبى.
دَوارُ الْبَحْر: سرگيجه كه بر اثر سفر دريايى به مسافر رسد.
شاطِى الْبَحْر: كناره دريا، دريا ساحل.
سَلْكُ الْبَحْر: دريانوردى.
شاطِى الْبَحْر: كناره شن زار باريك.
عُرضُ الْبَحْر: قسمتى از دريا كه از كناره نمودار و آب آن گود است.
عِجلُ الْبَحْر: گوساله ماهى.
كَلبُ الْبَحْر: اره ماهى، كوسه.
بُحار: ناخوشى دريا.
بَحْرِيَّة: دريادارى، نيروى دريائى.
بُحْران: سرسام، پرت گوئى، ديوانگى، بيهوشى، حالت شبيه به خواب.
بَحْرَة: استخر.
بُحَيْرَة: درياچه.
مُتَبَحِّر: دانشمند عاليقدر، كاركشته بسيار وارد.
باحُور: قمر.
(بِحْريت): ساده، خالص، برهنه كه چيزى نمى پوشاند او را.
غَديرٌ (بَحْرَمٌ): گودال پر آب.
(بَحَزَهُ) بَحْزاً، م: به مشت زد او را، راند و دفع كرد او را به خشونت.
(بَحْزَج): گوساله، مرد كوتاه شكم بزرگ، شتر جوان.
مُبَحْزَج: آب بسيار گرم جوش يافته.