فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی - نسخه متنی

احمد سیاح

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

(بَحَشُوا(: جمع شدند )بقولى).

(بَحْشَلَ): رقصيد مانند رقص زنگيان.

(بَحْصَل): ضخيم و پرگوشت.

تَبَحْصَلَ لَحْمُهُ: سخت و بسيار گرديد گوشت او.

(بَحْظَلَ) الرَّجُلُ بَحْظَلَةً: برجست مانند جستن موش.

(بَحَلَهُ) بَحْلاً، ن: سخت راند او را.

جاءَ (يَتَبَحْلَسُ): درآمد درحالى كه فارغ بود.

(بَحَناء): ظرف بزرگ كه از برگ خرما و غير آن سازند، پاره بزرگ از آتش.

بَحُون: ريگ رويهم و توبرتو نشسته، كسى كه در دويدن قدمها را نزديك هم گذارد، نوعى از خرما.

بَحُونَة: زن كوتاه قد، مشگ شكم فراخ و جاى دار.

(اِبْحاء): منقطع گرديدن و بريدن.

اَبْحَتَ عَلَىَّ دابَّتى: بريده شد و ماند چارپا از بردن من.

(بَخَّ) بَخّاً، ض ن: فرونشست خشم او.

بَخَّ فِى النَّوْمِ و بَخْبَخَ: خرخر كرد در خواب.

بَخَّ الْماءَ: آب پرانيد.

بَخَّتِ السَّماءُ: نم نم باريد.

بُخَيَّخَة: سرنگ، آب دزدك، تلمبه امشى، شلنگ آبپاشى، گلاب پاش.

بَخْبَخَهُ: گفت او را بخ بخ و تحسين كرد.

بَخْبَخَ الْبَعيرُ: فرياد كرد شتر بر مستى.

- جَمَلٌ بَخْباخٌ، ص: شتر مست.

/ 5263