بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
(بَخْدَج): شتر جوان و فربه. بَخدَجَة: نوعى از رفتار است كه جلوى قدمها را نزديك و پاشنه ها را دور گذارند. (بَخْدَن): دختر نرم و نازك بدن. (بَخَرَتِ) الْقِدْرُ بَخْراً - م: بخار برآورد ديگ. بَخِرَ بَخَراً، ف: بد بو و گنده دهان گرديد. اَبْخَر و بَخْراء، ص: مذكر و مؤنث. اَبْخَرَهُ الشَّىْ ءُ: بدبو گردانيد آن را اين چيز. بَخَّرَ: ضدعفونى كرد، با عطريات بخور داد. تَبَخَّرَ: به بخار تبديل شد، تبخير شد. بَخَّرَبِهِ تَبْخيراً و تَبَخَّرَبِهِ: بخور كرد به آن. بَناتُ بَخْرٍ: ابرهاى سفيد و تكه تكه كه اوايل تابستان آيد. بَخَر: گندگى دهان و غير آن. بَخِر: بوى تند. بَخَرَة: گياهى است. بُخار: هر آنچه كه مانند دود از جاهاى نمناك و گرم و آبهاى حرارت داده شده برآيد. بَخُور - بَخُورات، ج: آنچه بدان بوى دهند. بَخُورُ مَريَمَ: گياهى است كه آن را پنجه مريم گويند. باخِر: آب دهنده زراعت. مَبْخَرَة: سبب گندگى و بوى بد دهان. مَبْخُور: مخمور - مست. مَاْسُورَةُ الْبُخار: لوله بخار.