بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
سَفينَةُ الْبُخارِيَّة: كشتى موتورى. بُخُور: بوى خوش. باخِرَة: كشتى. اَبْخَر: كسى كه دهانش بوى بد دهد. مِبْخَرَة:بخوردادن آتش دان،دستگاهى كه ضدعفونى كنند. (بَخَزَ) عَيْنَهُ بَخْزاً، م: كور كرد و بركند چشم او را. اَبْخاز: طبقه و دسته از مردم. (بَخَسَهُ) بَخْساً، م: كاست و كم كرد حق او را، ظلم كرد بر او. بَخْس: كوركردن چشم و بركندن آن. بَخَّسَ الْمُخُّ تَبْخيساً: نماند مغز مگر در استخوانهاى انگشتان و چشم. تَباخَسُوا: مغبون كردند بعضى بعض ديگر را. بَخْس: كم و اندك - زمينى كه بدون آب دادن بروياند. شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَراهِمَ مَعْدُودَةٍ (آيه(: فروختند او را به مبلغ كمى )در قصه حضرت يوسف). بَخْسِىّ - بُخُوس، ج: آب نداده و زراعت بى نياز از آب دادن، مالياتى كه از بازاريها گرفته ميشود. باخِس: كم كننده حق كسى. باخِسَة: زيركى است كه خود را احمق و بيخرد مى نماياند. اَباخِس: انگشتان و بيخ و پى آنها. بَخَسَهُ: كم برآورد كرد. بَخْس: پست، ارزان قيمت. باعَ بِالْبَخْسِ: ارزان فروخت. (بَخْشَشَ): انعام داد.