بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
بَدَّدَ: به هدر داد، تلف كرد، پخش كرد، بر باد داد. تَبَدَّدَ: پراكنده و پخش شد. اَبَدَّهُ: پراكنده كرد آن را. اَبَدَّيَدَهُ: دراز كرد دست خود را بسوى زمين. اَبَدَّ الْعَطاءَ بَيْنَهُمْ: داد هريك را قسمتى و بهره. بادَّ مُبادَّةً و بِداداً: فروخت آن را به معاوضه. مُبادَّة و بِداد و بَداد: آوردن هركس چيزى را و جمع نمودن رويهم و بعد تقسيم كردن ميان خود. بَداد: يك يك بيرون آمدن به جنگ. لَوْ كانَ الْبَدادُ لَما اَطاقُونا: هر آينه اگر يك يك به جنگ آنها رويم طاقت مبارزه با ما را ندارند. بَدَّدَهُ تَبْديداً: پريشان كرد آن را، درمانده كرد. تَبَدَّدَ: پريشان گرديد - مُتَبَدِّد، ص: پريشان خاطر. تَبَدَّدَ الْحُلىَ صَدْرَ الْجارِيَة: گرفت زيور سينه دختر را. تَبَدَّدُ واالشَّىْ ءَ: بطور مساوى قسمت و بخش بخش كردند. اِمْرَاَهٌ مُتَبَدِّدَةٌ: زن لاغر. اِبْتَدَّهُ اِبْتِداداً: گرفتند او را از هر دو جانب او. اِسْتَبَدَّبِهِ: يگانه شد و رفيقى ندارد در آن كارى كه ايستاده به آن. اِسْتَبَدَّ: حرف خود را روى كرسى نشانيد، روى دلخواه خود عمل كرد، ظالمانه عمل كرد. اِسْتَبَدَّ بِفِكْرِهِ: خيره سرى يا كله شقى كرد، يك دنده بود، خودراى و خودسر بود.