بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
تَبادُّوا: حريف و همتاى خود را گرفتند در جنگ. بَدّ: رنج و تعب، ماندگى. بِدّ: مانند، همتا، حريف. بُدّ - بِدَدَة و اَبْداد، ج: پشه، (معرب بت) بتخانه، صورتخانه، قسمت و بهره از هر چيز، عوض، چاره، جدائى، گريز، راه فرار، رهائى. لابُدَّ: بطور قطع و يقين، ناگزير، به هر قيمت كه باشد، هر طور باشد، با تمام وسايل، نيست جدائى. لابُدَّ مِنْهُ: ضرورى، لازم، حتمى، اجتناب ناپذير، چاره ناپذير. لابُدَّ مِنْ حُضُورِكَ: بايد بيائى. لابُدَّ لَكَ مِنْهُ: نيست تو را چاره از آن. بادّ: داخل ران كه ملازم زين و پالان ميشود. بِدَّة و بَدَّة: قوت، طاقت و توانائى. مالَهُ بِهِ بِدَّةٌ وَ بَدَّةٌ: نيست مر او را طاقت آن. بُدَّة - بِدَد، ج: بهره از هر چيز، طاقت، غايت و انتهاى چيزى. بَدَد: حاجت و طاقت، فاصله ميان دو ران از فربهى و در چارپا فاصله ميان دو دست. جائَتِ الْخَيْلُ بَدَدٌ بَدَدٌ و بَدَداً بَدَداً و بَدادِ بَدادِ: آمدند چارپايان متفرق و پريشان. بايَعْتُهُ بَدَداً: خريدم آن را بطور معاوضه. بَداد: بهره از هر چيز، متفرق و پريشان، اسم فعل است يعنى بايد بگيرد هر مرد حريف خود را. لَقُوا بَدادَهُمْ: گرفتند در جنگ حريف خود را. بِداد - بَدائِد و اَبِدَّة، ج: بهره و قسمت از هر چيز، هرچه كه از كاه و پنبه و پشم پر كرده در زير پالان و زين گذارند تا پشت چارپا زخم نشود، نمد پاره كه بر پشت زخم چارپا بندند.