بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
بِدْعَة: نوظهور، تازه. بَديع: شگفت انگيز درخور تحسين. بَديع، مُبْدِع: سازنده، به وجود آورنده. عِلْمُ الْبَديع: علم اوزان اشعار. بَديع - بُدُع، ج: يكى از اسماى خدايتعالى، نو بيرون آورنده و آورده، ريسمان تافته شده از پشم نو و غير آن، خيك نو، مرد فربه. بَديعَة - بَدايِع، ج: نو بيرون آورده شده. (بَدِغَ) بِالْعَذَرَةِ بَدَغاً، ف: آلوده به نجاست شد. بَدَغ: رفتن با نشيمنگاه است. بَدُغَ بَداغَةً، ك: در جامه نجاست كرد - بِدْغ، ص. اَبْدَغَ زَيْدٌ عَمْراً: زيد كمك كرد عمرو را در برداشتن بار. بَدْغ: شكستن گردو و بادام. بَدِغ: مرد آلوده به نجاست و بدى. هُمْ بَدِغُونَ: ايشان فربه اند و حال خوش دارند. (بَدِلَ) بَدَلاً، ف: درد گرفت دستها و پاها و گوشت بغل او - بَدِل، ص. لا تَبْديلَ لِكَلِماتِ اللَّهِ (آيه): براى كلمات خدا تغييرى نيست. بَدَلَ، بَدَّلَ، اَبْدَلَ: عوض كرد، تفسير داد. بَدَلَ، بَدَّلَ: يك در ميان قرار داد، به نوبت انجام داد، پر ريخت و تو لك رفت، دندان عاريه گذارد. اَبْدَلَهُ اِبْدالاً: بَدَل وى آورد. اَبْدَلَهُ بِهِ: گرفت آن را بَدَل آن. بادَلَهُ مُبادَلَةً و بِدالاً: معاوضه كرد با وى. بَدَّلَهُ مِنْهُ تَبْديلاً: بَدَل وى آورد. بَدَّلَهُ: دگرگون كرد او را.