فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی - نسخه متنی

احمد سیاح

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بِذَّة: قسمت از چيزى، نصيب.

بَذيذ: مانند و همتا.

بَذيذَة: غلبه، بهره و نصيب، تنگى زندگانى.

اَبَذّ: فرد.

هَذاذَيْك و بَذاذَيْك: دست بكش، امتناع كن.

اَلنَّاسُ هَذا ذَيْكٌ و بَذاذيكٌ: مردم اينجا و آنجا پراكنده اند.

بَذى: هرزگى، بدزبانى، فحش و دشنام.

بَذِى اللِّسان: دهان بى چاك و بست، دهن دريده هرزه.

بَذائَة: بى آبروئى، بدزبانى.

بَذٌّ، باذٌّ: كهنه پوش، بدنما، ژنده پوش، چرك و كثيف، قذر، ناپاك.

بَذاذَة: چركى، كثافت، پليدى، آلودگى.

(بَذَاَهُ) بَذْءًا، م: حال وى را ناخوش ديد و كراهت داشت از او، حقير پنداشت او را و نكوهيد.

بَذَاَتْهُ عَيْنى: چشم من نپسنديد او را.

بَذَاَالْاَرضَ: نكوهيد چراگاه را و مذمت كرد.

بَذُءَ بَذْءًا و بَذائَةً، ك ن ف: فحاش و زشت گفتار گرديد، حقير شد.

مُباذَاَة و بِذاء: با يكديگر فحش گفتن.

بَذِىّ - بَذِيَّة: (مؤنث) مرد بد و زشت گفتار و فحاش، حقير، مكان بدون چراگاه.

(بَذَج) - بِذْجان، ج: بره يك ساله.

(بَذَحَ) لِسانَ الْفَصيلَ بَذْحاً، م: شكافت زبان كره شتر را تا شير نمكد.

بَذَحَ الْجِلْدَ عَنِ الْعِرقِ: خراشيد و باز كرد پوست را از رگ.

لَوْ سَاَلْتَهُمْ ما بَذَحُوا بِشَىْ ءٍ: اگر سئوال كنى از ايشان ندهند چيزى.

/ 5263