بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
(بَرتَكَة): پاره كردن، شكافتن، دريدن، ريزه ريزه كردن. بَراتِك (ج بدون واحد): تپه و پشته هاى كوچك. بُرتُنُ الطَّائِر: چنگال پرنده. (بَرِثَ)، ف: در ناز و نعمت و فراوانى زندگى كرد. بَرث - بِراث و اَبْراث و بُرُوث و بَرارِث، ج: زمين نرم يا كوه از ريگ نرم يا نرم ترين زمين است و بهتر آن، راهنما و ماهر. (بَرثَطَ) فى قُعُودِهِ: خانه نشين گرديد. بَرثَطَ فِى الْجَبَلِ: گويند هرگاه كسى بر كوه بالا رود و هر دو زانو را گشاده بر دو ساق نشيند. وَقَعُوا فى بُرثُوطَةٍ: افتادند در هلاكت. (بُرثُمَة): شوكت و قوت. (بُرثُن): پنجه و چنگال شير و پنجه مرغان شكارى يا از درندگان بمنزله انگشتان است از انسان. بُرثُنَة: شوكت و قوت. بِرثان: داغى است بر شتر. (بَرِجَ) بَرَجاً، ف: زندگانى او مُوَسَّع شد. بَرَج: سفيدى بسيار، سفيد و سياهى بسيار، سياه شدن چشم، گشاده چشم گرديدن. - اَبْرَج و بَرجاء، ص: مذكر و مؤنث. اَبْرَجَ اِبْراجاً، بَرَّجَ تَبْريجاً: برج بنا نهاد. مُبَرَّج: نوعى از پارچه كه صورت برج بر آن كشيده باشد.