فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی - نسخه متنی

احمد سیاح

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بُرجُ الْعَقْرَب: كژدم.

بُرجُ الْقَوْس: تير و كمان.

بُرجُ الْميزان: ترازو.

بُرُوجُ الْاَفْلاك: مجموع ستارگان، گروه اختران.

بُرُوجى: شيپورزن.

بارِج: دريانورد، ناخدا.

بِرجاس: شمشيربازى سواره، هنرنمائى.

بَرجَل: پرگار.

(بُرجُد): نوعى از گليم و عباى ضخيم مخطط.

(بُرجاس): نشانه بلند كه بر سر نيزه و مانند آن نهند، سنگى كه در چاه اندازند تا چشمه هاى آن گشوده و آب آن خوش طعم گردد، علامتى كه از سنگ سازند در راه.

بِرجيس: ستاره مشتريست، ماده شتر پر شير.

بَرجَلَ: برهم زد، ناراحت كرد، دست پاچه كرد.

(بُرجُمَة) - بَراجِم، ج: پيوند ميان مفاصل انگشتان يا پشت استخوان انگشتان، يا سر پشت پيوند انگشتان هرگاه مشت كنند، انگشت ميانه مرغ.

بَرجَمَة: درشتى سخن.

اَلشَّقِىُّ و افِدُالْبَراجِم: بدبخت فرستاده قبيله براجم است (در حق كسى گويند كه خود را از طمع به هلاكت اندازد).

بَرجَمَ: غرغر كرد، لندلند كرد، ناله كنان گفت.

(بَرَحَ) الظَّبْىُ بُرُوحاً، ن: از دست راست صياد آهو رفت.

بَرَحَ: خشم گرفت.

بَرِحَ بَراحاً، ف: زايل شد.

بَرِحَ مَكانَهُ: دور گشت از آنجا.

بَرِحَ الرَّجُلُ: در زمين بى زراعت يا در امر منكر و بد شد مرد.

بَرِحَ الْخِفاءُ: دور شد پنهانى و پيدا و روشن شد كار.

اَبْرَحَهُ: درشگفت آورد او را، گرامى داشت او را و تعظيم نمود.

بَرَّحَ بِهِ الْاَمْرُ تَبْريحاً: در مشقت و شدت انداخت او را كار.

تَباريحُ الشَّوْق: سوزشهاى آرزو.




/ 5263