فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی - نسخه متنی

احمد سیاح

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

هذا اَبْرَحُ مِنْهُ: اين سخت تر از آن است.

لَقى مِنْهُ بَرحاً و بارِحاً: يافت گزند و سختى بسيار.

اِبْنُ بَرح - بَنُو بَرح، ج: بلا و سختى.

بِنْتُ بَرح و بارِح - بَناتُ بَرح و بارِح، ج: بلا و سختى.

اَمْرٌ بَرحٌ: كار سخت.

بُرَحاء: شدت و سختى تب و غير آن.

بُرحَة - بُرَح، ج: ماده شتر نجيب.

بَرحى: كلمه اى است كه در موقع خطا رفتن تير از نشانه گويند - مَرحى: كلمه اى است كه در موقع اصابت و نشستن تير بر نشانه گويند.

بَرحين و بُرحين و بِرحين: بلايا و شدائد.

بارِح - بَوارِح، ج: باد گرم تابستان، باد تند گردناك.

بارِحَة: شب گذشته.

بارِحَةُ الْاُولى: ديشب.

بَرِحَ: رهسپار شد، ترك كرد، رفت.

ما بَرِحَ: تاكنون، هنوز.

بَرَّحَ: به ستوه آورد، عاجز كرد، از پا درآورد.

بارِح: گشاد، فضادار.

اَلْبارِحَة، اَلْبارِح: ديروز، روز گذشته.

اَوَّلُ الْبارِحَة: پريروز.

مُبَرَّح: تند، شديد، سخت.

اَلَمٌ مُبَرَّحٌ: درد جانسوز.

يَبْرُوح: مهر گياه.

بَراح: زمين وسيع بدون زراعت و درخت، رأى منكر و بد، امر پيدا و آشكار.

/ 5263