بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
هذا اَبْرَحُ مِنْهُ: اين سخت تر از آن است. لَقى مِنْهُ بَرحاً و بارِحاً: يافت گزند و سختى بسيار. اِبْنُ بَرح - بَنُو بَرح، ج: بلا و سختى. بِنْتُ بَرح و بارِح - بَناتُ بَرح و بارِح، ج: بلا و سختى. اَمْرٌ بَرحٌ: كار سخت. بُرَحاء: شدت و سختى تب و غير آن. بُرحَة - بُرَح، ج: ماده شتر نجيب. بَرحى: كلمه اى است كه در موقع خطا رفتن تير از نشانه گويند - مَرحى: كلمه اى است كه در موقع اصابت و نشستن تير بر نشانه گويند. بَرحين و بُرحين و بِرحين: بلايا و شدائد. بارِح - بَوارِح، ج: باد گرم تابستان، باد تند گردناك. بارِحَة: شب گذشته. بارِحَةُ الْاُولى: ديشب. بَرِحَ: رهسپار شد، ترك كرد، رفت. ما بَرِحَ: تاكنون، هنوز. بَرَّحَ: به ستوه آورد، عاجز كرد، از پا درآورد. بارِح: گشاد، فضادار. اَلْبارِحَة، اَلْبارِح: ديروز، روز گذشته. اَوَّلُ الْبارِحَة: پريروز. مُبَرَّح: تند، شديد، سخت. اَلَمٌ مُبَرَّحٌ: درد جانسوز. يَبْرُوح: مهر گياه. بَراح: زمين وسيع بدون زراعت و درخت، رأى منكر و بد، امر پيدا و آشكار.