بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
تَبَرَّدَ الْماءُ فيهِ: جمع شد آب در آن. اِبْتَرَدَ الْماءَ: شست وشوى كرد به آب سرد، آب سرد خورد. اِسْتِبْراد: خنك يافتن و سرد شمردن. بَرد: سرما، سرد و خنك، خواب، آب دهن، تگرگ، يخ كوچك. لا يَذُوقُونَ فيها بَرداً (آيه): نمى چشند در آن سردى يا خواب. بَردُ النَّهار: اول روز. بَردان: صبح و شام. بُرد - اَبْراد و اَبْرُد و بُرُود، ج: لباس خطدار. بُردَة واحد - بُرَد، ج: گليم سياه چهارگوشه كه عرب آن را بخود بپيچد. بُردَاالْجُنْدَب: دو بال ملخ. بَرَد: تگرگ، يخ كوچك. سَحابٌ بَرِدٌ و سَحابَةٌ بَرِدَةٌ: ابر تگرگ بار. هُما فى بَردَةِ اَخْماسٍ: آندو در يك كارند. وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِنْ جِبالٍ فيها مِنْ بَرَدٍ (آيه): نازل مى كند از آسمان ابرهاى كوه مانند كه در آن از قطعه هاى يخ است. اَلصَّوْمُ فِى الشِّتاءِ الْغَنيمَةُ الْبارِدَةُ (حديث): روزه در زمستان محبوبست و مشقتى ندارد. بُردَةُ الضَّان: نوعى از شير خوردنى. بَرَدَة: ناگوار، وسط چشم. بُرَدآء: تب از سردى.