بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
بَرَدىّ: گياهى است كه در آب رويد و از آن كاغذ سازند، پاپيروس مصرى به شكل. بُردِىّ: خرمائى نيكو است. بارِد - بَوارِد، ج: شمشير برّان. ماءٌ بارِد: آب سرد و خنك. عَيْشٌ بارِد: زندگانى گوارا. مَغْنَمٌ بارِد: غنيمت بدون رنج. لى عَلَيْهِ اَلْفٌ بارِدٌ: براى من است براى او هزار ثابت. سَمُومٌ بارِد: باد سموم ثابت. ماءٌ بُراد: آب سرد. بُرادَة: خرده آهن كه بازدن سوهان ميريزد. بَرَّادَة: ظرفيست كه آب را سرد كند، جاى آب خوردن، كوزه دهانه تنگ، يخچال برقى. بَرُود: سرد و خنك، هرچه كه خنك گرداند چيزى را، داروى چشم كه از چيزهاى سرد سازند. خُبُزٌ بَرُود: نان كه بر آن آب ريخته باشند. ثَوْبٌ بَرُود: لباس مخمل و كرك دار. بُرُودَة: سردى و خنكى. بَريد - بُرُد، ج: نامه رسان، پيغامبر، دو فرسخ مسافت يا دوازده ميل، دو منزل مسافت، مقدار مسافتى كه رسول طى مى كند. صاحِبُ الْبَريد: فرستنده رسول. اَبْرَد و اَبْرَدَة - اَبارِد، ج: پلنگ نر و ماده. سَحابٌ اَبْرَد: ابر تگرگ بار. ثَوْرٌ اَبْرَد: گاوى كه خالهاى سياه و سفيد دارد. اَبْرَدان: صبح و شام، سايه آنها. اِبْرِدَة: بيماريست كه در اثر غلبه سردى و رطوبت توليد شود و ضعيف كننده قوه شهوت است.