بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
بَرشَمَ: خاموش شد از غصه و اندوه و خشم، يا روى درهم كشيد و رنگ به رنگ شد. بُراشِم: تيز نظر. بُرشُوم و بَرشُوم: نوعى از درخت خرما. بُرشُم: روى پوش. بَرشَمَ فيه: به او خيره شد. بَرشَمَ: قفل كرد، محكم بست. برشَمَ الْمِسْمارَ: ميخ را پرچين كرد. بُرشام: قرص نازكى از فطير، سرچسب، پرچ ميخ. بُرشامُ الْاَدْوِيَة: قرص يا حب دارو. بُرشامجى: پرچ كننده. (بُراشِن): تيز نظر و پيوسته نگرنده. بَرَشُوت: چتر نجات. بَرَشُوتى: چترباز. (بَرِصَ) بَرَصاً، ف: پيس اندام شد. اَبْرَصَهُ اللّه: پيس اندام گرداند او را خدا. اَبْرَصَ: بچه پيس زاد. تَبْريص: سر تراشيدن، رسيدن باران بر زمين پيش از شيار كردن. بَرَص: پيسى.